شهید احمد مَشلَب

#علاقه_به_خانواده
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@ahmadMashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,23 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات شهید مدافع حرم #احمدمشلب راوی:سیده سلام بدرالدین (مادر شهید) #علاقه_به_خانواده قسمت اول: #احمد بسیار تو دل برو و دوست داشتنی بود نه فقط برای من که مادرش بودم،برای همه این طور بود. ضمن اینکه باوقار رفتار می کرد،بسیار مؤدب،مهربان و با اخلاق بود. در…
📚خاطرات شهید مدافع حرم #احمدمشلب
راوی:سیده سلام بدرالدین( مادر شهید)
#علاقه_به_خانواده
قسمت دوم:
#احمد رابطه ی فوق العاده ای با برادر و خواهرانش داشت و مهر برادرانه ی خاصی به آن ها ابراز می کرد.
به کوچک ترین نکات در مورد آن ها اهمیت می داد.
مخصوصآ به حنین توجه ویژه ای داشت.
حتی به لباس پوشیدن،مدل مو و کوچکترین کارهای او اهمیت می داد در کارها به خواهران و برادرش کمک می کرد و برای همه پشتیبان و کمک حال بود.
اما نکته ی مهمی که باید متذکر شوم این است،چون در خانواده ای مذهبی پرورش پیدا کرده بود به مسائل زیادی اهمیت می داد و به هیچ وجه اهل بگو بخند و شوخی با نامحرم نبود و حدود محرم و نامحرم را به درستی رعایت می کرد و امکان نداشت با نامحرم صمیمی شود.
یاقتیل العبراتH
#ملاقات_در_ملکوت
#خاطرات
#شهید_احمد_مشلب
#نویسنده_مهدی_گودرزی
#کپی_بدون_لینک_ممنوع
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب
📚خاطرات شهیدمدافع حرم #احمدمشلب راوی:سیده سلام بدرالدین(مادر شهید ) #تحصیل_و_کار قسمت دوم:کسب و کار حلال ‌احمدبه واسطه ی پشتوانه ی مالی خانوادگی،اوضاع بسیارخوبی داشت و اگرتاآخرعمر فقط پول خرج می کرد بازهم نیازی به کسب درآمد نداشت. اماازآنجاکه اهل کاروتلاش…
📚خاطرات شهید مدافع حرم #احمدمشلب
راوی:سیده سلام بدرالدین (مادر شهید)
#علاقه_به_خانواده
قسمت اول:
#احمد بسیار تو دل برو و دوست داشتنی بود نه فقط برای من که مادرش بودم،برای همه این طور بود. ضمن اینکه باوقار رفتار می کرد،بسیار مؤدب،مهربان و با اخلاق بود. در رابطه ی من و احمد ؛ اخلاص،دوست داشتن، مهربانی ، احترام، محبت و صداقت موج می زد.اوبا همه ویژگی های حسنه ای که داشت نسبت به من ابراز عشق،علاقه و ارادت زیادی داشت و من هم در تمام زندگی او را از همه بیشتر دوست داشتم. چون ۱۸ ساله بودم که مادر شدم و فاصله ی سنی ام با احمد خیلی کم بود، رابطه ی صمیمی و تنگاتنگی باهم داشتیم و بسیار به هم علاقه مند بودیم .احمد نه تنها فرزند، که هم بازی، سنگ صبور و همه ی وجودم بود. همه ی رازهایمان را به هم می گفتیم.برایش خیلی اهمیت داشت حال مرا بداند که خوشحالم یا ناراحت، به کوچکترین جزئیات زندگی ام اهمیت می داد.در نوع رابطه ام با احمد مبالغه نمیکنم،او بیشتر از همه به من وابسته بود.
بعد از احمد صاحب یک پسر دیگر شدیم. نام او را <علی الهادی>گذاشتیم. برای بچه ها مثل معلم بودم و آن ها را بزرگ کردم. مدت ها بعد صاحب دختری به نام <حنین> شدم
‍ کتاب ملاقات در ملکوت

🌸📚خاطرات رزمنده حزب الله شهید مدافع حرم #احمدمشلب🌸

راوی:سیده سلام بدرالدین مادر شهید
این قسمت
❤️علاقه به خانواده ❤️
#بخش_دوم
🦋🌸🦋🌸
#احمد رابطه ی فوق العاده ای با برادر و خواهرانش داشت و مهر برادرانه ی خاصی به آن ها ابراز می کرد.
به کوچک ترین نکات در مورد آن ها اهمیت می داد.
مخصوصآ به ❤️حنین❤️ توجه ویژه ای داشت.
حتی به لباس پوشیدن،مدل مو و کوچکترین کارهای او اهمیت می داد در کارها به خواهران و برادرش کمک می کرد و برای همه پشتیبان و کمک حال بود.

اما نکته ی مهمی که باید متذکر شوم این است،چون در خانواده ای مذهبی پرورش پیدا کرده بود به مسائل زیادی اهمیت می داد و به هیچ وجه اهل بگو بخند و شوخی با نامحرم نبود و حدود محرم و نامحرم را به درستی رعایت می کرد و امکان نداشت با نامحرم صمیمی شود.
🦋🌸🦋🌸

#کتاب_ملاقات_درملکوت
#این_قسمت
#علاقه_به_خانواده
#بخش_دوم
#خاطرات_شهیداحمدمشلب
#راوی_سیده_سلام_بدرالدین
#مادرشهید
#انتشارات_تقدیر
#یک_بغل_گل_سرخ
@AhmadMashlab1995
Forwarded from ❤️‍🩹
کتاب ملاقات در ملکوت

🌸📚خاطرات رزمنده حزب الله شهید مدافع حرم #احمدمشلب🌸

راوی:سیده سلام بدرالدین مادر شهید
این قسمت
❤️علاقه به خانواده ❤️
#بخش_اول
🦋🌸🦋🌸
🦋 #احمد بسیار تو دل برو ❤️ و دوست داشتنی بود نه فقط برای من که مادرش بودم،برای همه این طور بود. ضمن اینکه باوقار رفتار می کرد،بسیار مؤدب،مهربان و با اخلاق بود. در رابطه ی من و احمد ؛ اخلاص،دوست داشتن، مهربانی ، احترام، محبت و صداقت موج می زد.اوبا همه ویژگی های حسنه ای که داشت نسبت به من ابراز عشق ، علاقه و ارادت زیادی داشت و من هم در تمام زندگی او را از همه بیشتر دوست داشتم. چون ۱۸ ساله بودم که مادر شدم و فاصله ی سنی ام با احمد خیلی کم بود، رابطه ی صمیمی و تنگاتنگی باهم داشتیم و بسیار به هم علاقه مند بودیم . احمد نه تنها فرزند، که هم بازی، سنگ صبور و همه ی وجودم بود. همه ی رازهایمان را به هم می گفتیم.برایش خیلی اهمیت داشت حال مرا بداند که خوشحالم یا ناراحت، به کوچکترین جزئیات زندگی ام اهمیت می داد.در نوع رابطه ام با احمد مبالغه نمیکنم،او بیشتر از همه به من وابسته بود.
بعد از احمد صاحب یک پسر دیگر شدیم. نام او را <<علی الهادی>>گذاشتیم. برای بچه ها مثل معلم بودم و آن ها را بزرگ کردم. مدت ها بعد صاحب دختری به نام <<حنین>> شدم.احمد علاقه ی زیادی به او داشت.
حنین و احمد طوری به هم وابسته بودند که طاقت دوری یکدیگر را نداشتند و علاقه ی آن ها به هم،حد و اندازه نداشت .احمد خواهرهای ناتنی اش ،<<فاطمه>> و <<نورهان>> را نیز بسیار دوست داشت و ارتباط صمیمانه ای بین آن ها ایجاد شده بود.
#کتاب_ملاقات_درملکوت
#این_قسمت
#علاقه_به_خانواده
#بخش_اول
#خاطرات_شهیداحمدمشلب
#راوی_سیده_سلام_بدرالدین
#مادرشهید
#انتشارات_تقدیر
#یک_بغل_گل_سرخ
#تصویری_ازشهیداحمدمشلب_وخواهرش_حنین_کوچولو
🌿🌸کانال رسمی شهیدمَشلَب در تلگرام🌿🌸
https://t.center/AHMADMASHLAB1995