یکی را گفتند عشق غم است یا شادی ؟
انگشت بر لب نهاد و گفت : انتظار !!! انتظار !!! انتظار !!!
ما و مجنون درس عشق از یک ادیب آموختیم
او به ظاهر گشت عاشق ما به معنا سوختیم
🍃🍃🍃سجادجان این دست نوشته را از تو دیدم... بغضم ترکید ....چه خوب با این واژه« انتظار» آشنا بودی .... آشنا بودی و دو سال و نیم چشم انتظارمان گذاشتی ؟!....
می دانستی سه ماه رمضانی که گذشت ٬ مادر با انتظار و چشم به در بودن روزه اش را افطار می کرد ؟!
صدای دعای سحر که بلند میشد دلش برایت پر می کشید ...
🥀پدر چقدر دلش برای تکبیر گفتن هایت و مکبر شدن هایت در صف نماز تنگ شده بود ....
سجاد هوای سُفره افطار بیشتر بوی سَفر آخرت را می داد ...
چه سفری ...
آه از دمشق و سفر عشق ..
آه از عشق ...
سجادجان
برایمان از انتظار نگو که
به معنا سوختیم در انتظارت برادر ..
🍃حال دیگر هر کداممان واژه انتظار را میشناسیم... دلتنگ می شویم خیابان را مستقیم میگیریم سمت مزارت ..
🌾راستی سجاد کاش انتهای یک خیابانی هم وصل می شد به مولایمان ..
انتظار!! انتظار !! انتظار !!
🌷#دستنوشته_شهیدسیدسجادخلیلی#اللهم_عجل_لولیک_الفرج#از_عشق_دل_نوشت@Aghaseyedsajad