#پارت191
اومدم بیرون و نشستم روی صندلی گوشیم که روی میز بود داشت ویبره میرفت، گوشی رو برداشتم و به اسم کسی که زنگ میزد نگاه کردم. اسم کیمیا روی صفحه افتاده بود. متعجب شدم انتظار نداشتم با اتفاقی که افتاده بود دیگه بخواد منو ببینه.
خودمم کیمیا رو گذاشته بودم برای آخر سر اما الان که زنگ زده بود باید جواب میدادم.
گوشی رو برداشتم و تماس رو جواب دادم:
- الو؟
بعد کمی مکث صدای کیمیا توی تلفن پیچید:
- سلام.
از تن صداش مشخص نبود که ناراحته یا خوشحال:
- سلام کیمیا.
جواب داد:
- خوبی؟
تلفن رو روی گوشم جا به جا کردم:
- ممنون تو چطوری؟
هوم آرومی گفت:
- بد نیستم، نسبت به قبل بهترم.
لب و جویدم:
- خوبه برات خوشحالم میخواستم باهات تماس بگیرم البته نه الان، اما در کل قصدش رو داشتم خیلی چیزها هست که باید بگم.
کمی صداش لرزید:
- الان بیرونی؟
متعجب شدم:
- آره.
تند گفت:
- آدرس و بفرست میخوام ببینمت.
تا اومدم چیزی بگم صدای بوق توی گوشم پیچید، با تمامی این اتفاقاتی که افتاده بود بازم میخواست منو ببینه؟ درک کردن دخترا سخت بود.
پوفی کشیدم و داد زدم:
- کسرا؟
بعد مدتی کسرا اومد:
- جانم داداش؟
گفتم:
- به آژانس زنگ زدی؟
سرش و تکون داد:
- آره کلی گفتن ماشین ندارن یکم طول میکشه تا بیان.
دستی توی موهام کشیدم:
- فعلا کنسلش کن.
ابروهاش رو بالا داد:
- یکی دیگه؟
با کلافگی سرم و تکون دادم:
- آره.
سری تکون داد:
- خدایا عدالتت رو شکر من هنوز سینگلم بعد این دو جین دو جین دوست دختر داره.
چیزی نگفتم و چشم و دوختم به صفحهی بک گراند گوشیم که عکس وستا بود، نفس عمیقی کشیدم.
باید تحمل میکردم و همه چیز رو درست کنم.