چرا باید باور کنی مردی نرسیده از راه دوستت بدارد؟ من خود باور نمیکنم. تو هم باور نکن. دوست داشتن را باور نکن اگر از من باور نمیکنی. تنها اینگونه است که میتوانم آرام باشم؛ که اگر مردی دوستت بدارد، میدانم نمیتواند در گوشت زمزمه اش کند. «دوست داشتن» را غریبه بدان. «دوست داشتن» خودی نیست. «دوست داشتن» غریبه است. غریبهای که از راه میرسد و میبرد همه چیز را.
باید به تو فکر کنم. باید به تو فکر کنم تا بزرگی ات نگذاردم چیز دیگری در ذهن بنشیند، چیزی که وا بداردم از زندگی، چیزی که وا بداردم از دوست داشتن. باید به تو فکر کنم. هرچند رسیدن واژهایست غریب، باید به تو فکر کنم. باید صدایت را در گوشم برقصانم چون باران بر صورت خیابان.
دوست داشتنت عصر پاییز است، دوست داشتنت غروب در خیابان های شلوغ است،
مطبوع، خوشایند، دلگیر.
مردان جهان سوم، مردان روزهای سخت نرسیدناند. بگذار نرسم تا مرد بمانم. بگذار نرسم تا فراموشم نشود که دوستت دارم.
مردان جهان سوم... مردان جهان سوم...
ما مردان جهان سوم عشق را در زجر کشیدن نقش اول مرد میبینیم. انتهای داستان برای مرد جهان سوم وصال است. ما مردان جهان سوم هیچ داستانی را برای بعد از وصال در سر نداریم.
تنها بمان
تنها بمان
تو همیشه باید دوست داشته شوی. نگذار وصال هر مردی به تو دوست داشتنت را حرام کند. تو برای «دوست داشته شدن» آفریده شدی.
مرا از خودت دور بدار و نزدیک بدار. بگذار در برزخ دوست داشتنت بمانم، من اینگونه نفس میکشم، من اینگونه فکر میکنم، من اینگونه راه میروم، من اینگونه مینویسم...
#سید_مهدی_ابوالقاسمی
@agartonabashi