آیا آگاهی از زندگی و کارنامهی محمد مسعود میتواند به فهم یا ریشهیابی بخشی از دشواریهایی که اکنون با آنها دست به گریبانیم کمک کند؟ به گمان من آری. زیرا هرچند کالبد مسعود دیری است که به خاک پیوسته، ولی اندیشهای که او یکی از آوازهگران و سخنگویان نامدار و پرشور و بیپروایش بود هنوز زنده است و مانند آتش زیر خاکستر با ملایمترین نسیم مساعدی میتواند شعلهور شود، کما اینکه بارها شده است. آرمان او، استدلالها و آرزوها و کینههایش را هر روز، بهدرجات ولی مکرر، از زبان رهگذران در کوچه و بازار، در بنمایهی سخنرانیهای شماری از دولتمردان از دیروز تا امروز، در تفسیرها و تحلیلهای بسیاری از اهل قبیلهی سیاست از هر سنخ و گروه، و در نوشتههای این یا آن قلمبهدست میشنویم و میبینیم و میخوانیم. اندیشهای که ریشهاش به ناکامی خردهبورژوازی در بهرهمندی از، یا مشارکت در، قدرت سیاسیِ برآمده از انقلاب مشروطه بازمیگردد و نقشی مؤثر و ماندگار ولی کمتر دیده شده، اگر نه نادیده، در مهمترین تحولات سیاسی سدهی پیش داشته است.
(از مقدمهی کتاب)