داییامیر نازنین هم رفت. پیری روشنضمیر از روستای مزوش. دایی عزیز زندهیاد مهدی پرویز شاعر جوان و به حق پیوستهی دلیجانی. بعد از مهدی به صفای خانهی روستایی دایی امیر و چهرهی خندان و مهربان او دل بسته بودم. بارها به دیدارش رفتم و از خرمن صفا و سادگی و محبت بیدریغش توشهها اندوختم. روحش شاد
آن پیرمرد ساده که نامش امیر بود
در اوج قله بود، اگر سربهزیر بود
میخواستم دوباره بیایم به دیدنش
افسوس! رفته بود، دریغا که دیر بود...
✍ افشین علا
🗓️آبان ۱۴۰۳
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا
🔺