#خاطرات_شـهدا _ شهید محمدرضا تورجی زاده
#مداحی می کرد و صدای سوزناکی داشت. در اصفهان و دیگر شهرها مداحی هایش معروف شده بود.مخصوصا وقتی در گلستان شهدای اصفهان و در کنار مزار دوستان
#شهیدش و در فراق آن ها می خواند. شهید حاج حسین خرازی هم شیفته سوز صدای او بود
+ بی سیم چی مشغول صحبت با اسماعیل صادقی بود. حاج
#حسین هم آنجا بود. من هم مشغول ناهار. بعد گوشی را داد به محمد تورجی و گفت: اسماعیل شما رو کار داره.تورجی گفت: آخه الان! بعد به سفره و
#ظرف چلوکباب اشاره کرد. خندید و به شوخی گفت: اگه بیام از
#قافله عقب می مونم!
_ اما بعد رفت پشت بی سیم. با برادر صادقی
#صحبت کرد..اسماعیل گفت: محمد، حاج حسین اینجا نشسته میگه برامون بخون!محمد کمی
#مکث کرد. یکباره حال و هوای او عوض شد بعد با حالت خاصی شروع کرد:
+ در بین آن دیوار و در
زهرا صدا می زد پدر
دنبال حیدر می دوید
از پهلویش خون می چکید
_ و همین طور ادامه داد. همه اشک می ریختند. بعدها از سردار
#صادقی شنیدم که گفت: حاج حسین آنجا خیلی
#گریه کرد.
+ داغ دوستان
#شهیدش برای او خیلی سنگین بود. وقتی حاج حسین منقلب شد بی سیم را گرفتم و گفتم: محمد ممنون ادامه نده!بچه های
#مخابرات صدای محمد را پشت همه بی سیم ها پخش کرده بودند... "
#شهید_محمدرضا_تورجیزاده+ماشهادت دادیم که
#شهادت زیباست↓
|
@aflakian1 |