✅ جستجويانجات»پروژهياپروسه«
✍ #مراد_قلیپور در شماره ۱۷۳۹ روزنامه #نقدحال
بيش از اينکه در متنها به فکر »جستجو« باشيم نيازمند اين هستيم که به »نجات« فکر کنيم. متنها نيازمند نجات هستند نه جستجو. قالبها نخستين سوژههايي هستند که بهخاطر سبقت تاريخيشان نيازمند نجات چندفوريتياند. قدمت تاريخي قالبها فرصتي براي برنامهريزي ايدئولوژيها بودهاند. قالبهاي پيشنهادي جديد هم از تيررس قدرتها دور نيستند. لذا صرف جستجوگري در قالبها نميتواند آنها را فراروي کند. پشت قالبها، قالب نيست، انسان است. ارتقا ندادن قالبها يعني فراموشکردن انسانهايي که با قالبها ميميرند. ما هميشه درحال کوچاندن انسانهاي پشت قالبها هستيم. اين استثمار و استحمار است. نيما قالبشکني نکرد؛ بلکه قالبها را نجات داد. مساله نجات قالبها حيات شعر را تضمين ميکند. قالبهاي جديد، پيوندي ناگسستني با قبل دارند. هرچه قالبهاي سنتي ارتقا يابند ميتوانند کمکحال قالبهاي تازه باشند. نميتوان جلوي اين گفتگومندي را گرفت. روحيه شعر ما در اين چند دهه، روحيه جستجوگري است. جستجوها پروسه نيستند؛ بلکه پروژهاند. پروژهها هرجور عمل نمايند با مکانيتي ثابت مواجهاند. مکان ثابت پروژهها شعر را به آرامش ابدي تقليل ميدهد. اگر اين احساس وجود دارد که شعرهايمان به آرامش رسيدهاند؛ بهخاطر اين است که نتوانستهاند پروژههاي خود را پروسهاي کنند. پيش از تمامشدن پروژهها اين، قدرت است که جانشينهايش را گسيل ميدارد. در جوامع توتاليتر، پروژهها پيش از اينکه پروسه يا فرايند شوند نيمهتمام ميمانند. اين فقط خاص شعر و ادبيات نيست؛ بلکه شامل حال همه ساختارهاي يک جامعه است. جانشينهايي را که قدرت با نقشهاي خود ايفا ميکند بايد از طريق پروسهايشدن ساختارها مورد تعقيب قرار بگيرد. پروژهها قادر به تعقيب نيستند؛ لذا در حدود مکاني خود باقي ميمانند. شعر امروز فارسي، حدود مکاني ثابتي دارد. ثبات مکاني شعر آن را به آرامش رسانده است. هياهوها بهخاطر دخالت ايجابيِ اين آرامش است. چيزي که ميتواند اين آرامش را بههم بريزد اين است که پروژهها در پروسهها جريان يابند. قدرتها پروسهاند. برابري با آنها از طريق پروژهها غيرممکن است. شعري که پروسهاي شود تمامي تعاريف آنهم در برابر ابرگفتمانها سلبي ميگردد. در اين صورت است که تعاريف و اسطورهها نقشآفريني ميکنند و قادر ميشوند که زيباييشناسيهاي خود را موثر سازند. شعر اکنون فارسي در چنين شرايطي دارد نقش بينالمللي خود را هم پروژهاي ميکند. اين در ذات خود چيزهايي را رقم خواهد زد که منطبق با گفتمانهاي قدرت است.
گستردگي مکانيت شعر دليل بر حقانيت آن نيست. چندرسانهشدن متنها تضميني براي حيات آنها نيست. شعر ميتواند تمام شعاع زمين را درنوردد؛ اما همچنان يک پروژه باشد. ادبياتي که ابرگفتمان است مثل ادبيات فرانسه، انگليس، آمريکا، ژاپن، روسيه و... مدتهايي طولاني است که پروژههاي خود را بهجاي اينکه تمديد کنند آن را وارد پروسهها کردهاند. ما داريم پروژههاي خود را تمديد ميکنيم. وامگيري از ادبيات جهان آنهم يکطرفه، براي اجراييشدن پروژههاي شعر يک آرمانشهر است. هرگز اتفاق نميافتد. بايد ديد که چگونه و در چه موقعيتي و با چه شاخصههايي کساني چون خيام، مولوي، حافظ توانستهاند ادبياتمان را از پروژهها خالي کنند و چرا در متنهايشان با پروسهاي پيوسته مواجهيم. شعر کلاسيک فارسي، در بخشهاي وسيعي از تاريخ مکتوبات خود فقط يک پروژه صرف است. اگر هم جزو برنامههاي درسي است بهخاطر نقش پروسهايبودنشان نيست. جهانآفرين نيستند؛ بلکه تاريخاند. پروژهها درنهايت، همانند تغيير سلسلهها تاريخ ميشوند. اين، پروسهها هستند که جهانآفريني ميکنند. تغييرها گسست نيستند. »تغييرات و تعويضات پرشتاب« تعبير وارونه گسست هستند. چيزي که همچنان دارد در کشورهايي چون کشورهاي جهان سوم فرهنگنامه ميشود.
@naghdehall
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan