فیلم شعرخوانی #رضا_براهنی و خواندن شعر طولانی و به زعم من همیشه ناتمامِ #اسماعیل را در کانال #تحشیه دیدم و با اینکه سطر به سطر، کلمه به کلمه و حرف به حرف این شعر را بارها بر جسم و ذهن و روح خود تراشیدهام امروز باز نیز تراشیدم و گریستم. به راستی چه شعری میتواند پا به پای این شعر، ایران و انسانهای ایرانیٍ امیدوارِ دههی پنجاه و همچنین ایران و انسانهای ایرانیٍ مغموم و سرشکسته ی دههی شصت و هفتاد را به مثابه مغاکی وسیع و تاریک به تصویر بکشد؟ چه شعری را میشناسید؟ اسماعیل براهنی به تمامی معنا، تجربهای اصیل و دست نخورده از دوزخ است. جایی که متن و شاعر نه نای نوشتن و بلاغت دارد و نه نای و دغدغهی استعاره پردازی و زیبایی، و از قضا همین تجربهی مستقیم، بی عار، لخت و آبجکتیو که مدام میل به گریز از همه چیز و علیالخصوص از خود دارد، با تمام تناقضهایش، بدل به کلیتی تمثیلی، استعاری و نمادین میشود، کلیتی به نام شعر «اسماعیل» که همزمان و مداوم میسازد و میگریزد، میسازد و ویران میکند، تا آنجا که خود شاعر نیز نمیداند شعر، کجا شروع میشود و کجا تمام خواهد شد. این شعر ناتمام، این شعر تاریخی بی تاریخ، برای او و برای همهی مخاطبان و آدمهایی که به قول شاعر تجربهای از دوزخ دارند هنوز هم، هنوز هم و هنوز هم ادامه دارد.
#آرش_الهوردی
۲۶ آذر ۱۴۰۲
عضویت در کانال
👈 @noisepoem