به منتقد چندوجهی نگر می دهند.
پنج- منتقد ادبی نمیتواند صرفا از زاویه و خاستگاه نظریات ادبی به متن نگاه کند، چرا که برخی از متون به دلایل ترکیب و یا تجزیه از ژانرها و سبک ها، انحراف از نُرم یا هنجارشکنی ها در سایر سطوح متنی، در چارچوب نظریه های ادبی قرار نمی گیرند، ای بسا نفس پرسشگری فلسفی از متن، گشایش در فهم و شناخت متن باز کند، شاید پرسش های فلسفی از متن واپسین روشی باشد در دوره ای که مجال و حوصلهٔ تبیین روش و سازوکاری نو برای منتقدان فراهم نمی شود.
مبدا نقد و نقادانگی، تمدن یونانی است که با فلسفه در امتزاج بوده است و از دل گفت وگوهای پرسشگرانهٔ شخصیت ها در نوشتارهای سقراطی افلاطون است که چون و چرا بر روی مفاهیم، باعث خلق تفکر و نقد مسائل میشود. هرچند نقد علمی را به نقد عقل محض، اثر دکارت در دوران مدرن نسبت می دهند، اما پیشینۀ تاریخی فلسفه به پیشاسقراطیان و به کتاب های افلاطون و مهم تر آپولوژی سقراط (دفاعیۀ محاکمۀ سقراط ) افلاطون بر میگردد که در بسیاری از جهات ادعاهای مطروحه از سوی ملطیوس، سقراط را بر آن می دارد که در نقد داوری شایع زمانه و نظامِ عقایدِ مسلطِ اهل قدرت و قضاوت داد سخن بدهد.
به همین دلیل نقطهٔ افتراق فرهنگ و تمدن ایرانی با یونان در همین جاست که ما در غیاب نقد و گفت وگوی فلسفی، با حضور دین باوری و فرهنگ رازورزانه و تک گویی و تک سرایی مواجه بودیم، برعکس فرهنگ یونانی که از پرسش در ماهیت مفاهیم و اشیا کوتاه نمی آمد، اما ما به قضا و قدرگرایی یا اختلاف نظر و حسد و دشمنی و سایر راه هایی که به سلب گفت وگو ختم میشد تن دادیم.
و جواب این پرسش که چرا عموما منتقدان ادبی ما شیوه یا نظریه غیر التقاطی و نو در مواجههٔ با متون ادبی ندارند؟ این است که ما نتوانسته ایم در طول تاریخ روابط اجتماعی و فضای فرهنگی ایران یا حتی در متون ادبیات قدمایی تا به امروز تفلسفی عمیق کنیم به شکلی که از آن منطق نظریه پردازانه یا روش جدیدی استخراج شود.
ادبیات بدون فلسفه، شک باوری، و اندیشیدن، نمیتواند نظریهٔ نقد یا شیوهٔ نقدی خلق کند. ادبیات معاصر، در نهایت توانسته از نظریات تئوری پردازان سایر نقاط جهان استفاده کند و التقاطی گرانه بخشی از نظریات آنان را ایرانی سازی کند، نه این که خود واضع نظریهٔ نوینی باشد...
#آرمان_میرزانژاد
#صفحه_ی_شعر_فارسی
@adabiateaghaliat