#معرفی_کتابهوای شرجی بندر، طراوت باران
که با تو صبح بهار است ظهر تابستان
پلنگ می شوم این بار تا شکار کنم
تو را غزال رمیده، تو، ماه سرگردان
چقدر منتظرت ات مانده است این دریا
به آب می زنی امروز و رودها نگران
که بی تو از نفس افتاده اند ماهی ها
به انتظار نشستند سالها پریان
تو حسن مطلع اشعار عاشقانه شدی
تو را همیشه سرودند شاعران جهان
که سالهای دراز است شیخ و مولانا
مرددند تو را بین عشق یا عرفان
ولی برای تو این واژه ها کم اند عزیز
شروع یک غزل دیگر است هر پایان...
📚 غزلی از کتاب «
#بی_همان» سروده
#ریحانه_رسول _زاده
____________#کتاب #سوره_مهر #شعر#مرکز_آفرینش_های_ادبی#حوزه_هنری