چیزی بوی حیوان میدهد، بوی عرق مانده، بوی پوست سگ آبکشیده. نه که بخواهم بمیرم، فقط بیتفاوتم.
شب به شب میپیوندد و زمان انگار سپری نمیشود. متوقف شده. تمام افکار یکساناند. و این احساس رخوت، این رهاشدگی كامل، منم. مردابی هستم از آبهای گلآلود در دل یک جنگل. یک برگ بلوط در حال پوسیدن توی گلولای. گلولایم. لاشهٔ یک آهویم. کرمیام که در گوشت فاسد آرام میگیرد.
#دود
#خوسه_اوبخرو / آرمان امین
@abooklover