✳ اساساً در اخلاق سه طريقه موجود است و كمال زندگى اخلاقى و صفات انسانى به سه نحو تصور شده است.
يكى آن است كه بودا و مسيح مىگويند و بر خصال «زنانه» متكى است و افراد بشر را از جهت ارزش يكسان مىداند و بدى را به نيكى پاداش مىدهد و فضيلت را همان «محبت» مىداند و در سياست طالب دموكراسى مطلق است.
ديگرى آن است كه ماكياولى و نيچه تبليغ مىكنند و بر پايه خصال «مردانه» است: افراد بشر را يكسان نمىداند، از جنگيدن و پيروزى و فرمانروايى لذت مىبرد، فضيلت را تنها «قدرت» مىداند و طالب حكومت اشرافى موروثى است.
سومى اخلاق سقراط و افلاطون و ارسطو است: خصال «مردانه» و «زنانه» را به طور مطلق و همه جا قابل انطباق نمىداند و مىگويد فقط اذهان پخته و آزموده و آگاه مىتوانند حكم كنند كه در كجا بايد «محبت» حكومت كند و در كجا «قدرت». بنا بر اين فضيلت را «عقل» مىدانند و در سياست طالب مخلوط متغيرى است از حكومت اشرافى و حكومت عامه.
#ويل_دورانت#تاريخ_فلسفه#عباس_زرياب_خويىشركت سهامى كتابهاى جيبى
صفحه ٢٤٧.
@Ab_o_Atash