✳️ اولینبار که همسرم را دید، دست داد و پرسید: «سید! ماشین برای خودته؟ بابات کمک کرده واسه خریدنش یا خودت تنهایی خریدی؟!» بعد هم آنقدر پرسوجو کرد تا جزئیات شهریه طلبگی را در آورد.
نگاهها به زندگی طلبگی همیشه افراطی و تفریطی است. توی همان روستا که ساکن بودیم، بعضیها حتى سلاممان را جواب نمیدادند. با نگاهشان گلایههاشان را از دولت و وضع موجود، در کسری از ثانیه بهمان منتقل میکردند. کسانی هم بودند که گاهی پا از گلیم لطف بیرون میگذاشتند و با محبتهای مکررشان آدم را کلافه میکردند. ازمان تقاضای غذا و نمک تبرکی میکردند و کم مانده بود به عنوان امامزاده به در خانهمان دخیل ببندند.
چند روز قبلش رفته بودیم خانه یکی از اهالی. داشت از منبر و روضه سید تعریف و تمجید میکرد و او را میچسباند کنار فلان آیتالله که قبلاً روحانی مستقر اینجا بوده و حالا امام جمعهٔ فلان شهرستان است. سید هم از مهربانی و مهماننوازی مردم روستا تعریف کرد. آخر حرفشان رسید به آنجا که «سید! بیا همینجا یه خونه بخر و پیش خودمون بمون.»
- من خیلی پول داشته باشم توی شهر خودم خونه میخرم، مؤمن!
- پس این پولایی که از حوزه میگیری چی کار میکنی؟
سید خندید و گفت: «میکنیم توی بالشت، میذاریم زیر سرمون تا قوت قلبمون باشه!»
بین همین طلبهها هم این نگاه هست. بعضیها معتقدند طلبهای که توی خانهاش مبل داشته باشد یا لباس خوب تن بچهاش بکند یا ماشینی بجز پیکان و پراید داشته باشد مزدور و مستکبر است! و اصلاً چه معنی دارد که توی خانهٔ طلبه گیلاس و انگور باشد. از آنطرف عدهای فکر میکنند طلبهها به محض ورود به حوزه، به چاه نفت وصل میشوند و قسمتی از درآمدهای ناخالص ملی صاف میرود توی کارت پارسیانشان.
#زهرا_کاردانی#زن_آقا(چاپ یازدهم، تهران: انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۸)
صفحات ۱۴۰ و ۱۴۱.
@Ab_o_Atash