✳ صدایی خشن، از قرونی پیش، از بابِ شانزدهمِ سفرِ ارمیای نبی، دستور میدهد:
- و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: برای خود زنی مگیر و تو را در این مکان پسران و دختران نباشد...
ارمیا مثلِ خوابگردهاست. توجهی به صدا ندارد. میرود به سمتِ کاندوی شماره دوازده. عروس هم دنبالش. میاندار سوت میزند و جیسن کَل میکشد...
نویسنده مینویسد:
- ازدواج که به فرزند نیست! ازدواج پیوندی ژنتیکی نیست بینِ ژنهای زن و شوهر برای رسیدن به یک خلقتِ جدید. ازدواج یعنی پیوندِ خاطرههای مشترک. یعنی موزه آیرواسپیسِ دیتون و عکس تاشیکا و ماشیکا و سفرِ لاسوگاس...
تا اسمِ لاسوگاس میآید، پای خشی هم وسط کشیده میشود، همانجور که در خیابانِ تِرِسِ استون راه میرود، میگوید:
- پیوندِ ژنتیکی نیست... چیزی [عقدی] هم که بیل خواند، بیمعناست... ازدواج، خاطراتِ مشترک هم نیست؛ وگرنه من هم هستم وسطِ خاطرات هر دو نفرشان... ازدواج یعنی دو نفری کار کردن و دو نفری پول درآوردن و از آنطرف سِیو کردنِ پول به خاطرِ مسائلِ مشترک... روشن کردنِ دیشواشر نه با سهچهارم کپسیتی که به صورتِ پر، گرفتنِ یک توثپیستِ بزرگ با ۳۰ درصد تخفیف، جوری که از اکسپایر شدنش هم نترسی، خریدِ دو دستمالِ توالت بای ۱-گت ۱ [یکی بخر یکی ببر]، برای ۲ نفر...
#رضا_امیرخانی#بیوتننشر علم
صفحات ۳۵۶ و ۳۵۷.
@Ab_o_Atash