@aarrfبا یاد شانه های تو سر آفریده است
ایزد چقدر «شانه بسر» آفریده است !
معجون «سرنوشت» مرا با «سرشت» تو
بی شک به شکل شیر و شکر آفریده است !
پای مرا برای دویدن بسوی تو
پای تو را برای سفر آفریده است !
لبخند را به روی لبانت چه پایدار
اخم تو را چه زودگذر آفریده است !
هر چیز را که یک سر سوزن شبیه توست
خوب آفریده است ـ اگر آفریده است ـ!
تا چشم شور بر تو نیفتد هر آینه
آینه را بدون نظر آفریده است !
چون قید ریشه, مانع پرواز میشود
پروانه را بدون پدر آفریده است
می خواست کوره در دل انسان بنا کند
مقدور چون نبود, جگر آفریده است!
غیر از تحمل سر پرشور دوست, نیست
ـ باری که روی شانه ی هر آفریده است ـ!!
#غلامرضا_طریقی@aarrf