انجمن ادبی عارف

#سیروس_عبدی
Channel
Education
Books
Art and Design
Social Networks
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel انجمن ادبی عارف
@aarrfPromote
212
subscribers
3.44K
photos
81
videos
181
links
📚 نشست ادبی ۴۸۴: دوشنبه ۱۹ شهریور، ساعت ۱۷ تا ۱۹ زیباشهر، کتابخانه یادگار، تالار همایش ✏️ نشست برون‌مرزی ۲: جمعه ۲۳ شهریور، ساعت ۲۰:۳۰ کلاب‌هاوس، خانهٔ «بنیاد فرهنگ ایران» ادمین: @iranvijadmin اینستاگرام: @anjomanaref کلاب‌هاوس: بنیاد فرهنگ ایران
.
اعتباری به دلِ نرم، در این دوران نیست

سنگ شو سنگ، که بت‌خانه بسازند از تو


#سیروس_عبدی
@aarrf
.

حتماً نباید بر لبِ مرزِ وطن باشد

سرباز ، گاهی می تواند در چمن باشد

#سیروس_عبدی

@aarrf
.
می خواست عشق
را بچشاند به کام خلق

با طعم
شیر و شهد و شکر
#مادر آفرید

#سیروس_عبدی
@aarrf
@aarrf
آشیان در باد کردم ، باد ، ویرانم نکرد
باد ؛ با خشمی که دارد خرد توفانم نکرد

مهر ورزیدم به سنگی سنگ ، با من دوست شد
آب در هاون زدم ، "هاون" ، پشیمانم نکرد

آشیان در خاک کردم ، خاک با بیگانگی
ابر و باد و آفتاب آمد ؛ گلستانم نکرد

خاک ! ای گهواره و گوری که از جنس توام
سجده بر دامان تو هرگز مسلمانم نکرد

من که در جام جهان ، لبخند شیرین ریختم
هیچ کس زهر تو را در کاسه ی جانم نکرد .
@aarrf
#سیروس_عبدی
@aarrf

بس کن این نامهربانی را که مهمانِ توام
چند روزی ریزه-خوارِ گوشهٔ خوانِ توام

توشه ای از ترکهٔ بی رحمی ات سهمم نشد
فرض کن ، تنبل ترین طفلِ دبستانِ توام

های دنیا ! خانه بر پل ساختن ، دیوانگی ست
عابری بر معبرِ باریک و لغزانِ توام

مرحبا بر غیرتت ، ای آبروی با وفا !
هم تو حفظم می کنی هم من نگهبانِ توام

کوششی ناچیز اگر دارم ، کِشش واجب تر است
شاهدم باش ای خدا ، درگیرِ شیطانِ توام

از کنارم رد شدی یک روز با لبخند ، عشق !
بعد از آن شبهای بسیاری ست ، گریانِ توام

#سیروس_عبدی
#همراه_خوب_کانال_عارف
@aarrf
@aarrf

از روز و شبم جز تو ندارم خبر ای ماه
دیوانگیِ من سحر و شام ندارد

هرچند پریشان ، ولی آسوده ترینم
دیوانه ، غمِ گردشِ ایّام ، ندارد...

#سیروس_عبدی
#همراه_خوب_کانال_عارف
@aarrf
@aarrf

ای نفس های تو صبحانه ٔسُکر-آورِ باد

بادها می گذرند از تو و عطر-آگین اند

#سیروس_عبدی
#همراه_خوب_کانال_عارف
@aarrf
@aarrf
در کار جهان ، هیچکس ابهام ندارد
تنها غمِ عشق ست که فرجام ندارد

ما سوخته ها طعمهٔ هموارهٔ عشقیم
این آتشِ کهنه ، هوسِ خام ندارد

از روز و شبم جز تو ندارم خبر ای ماه !
دیوانگیِ من سحَر و شام ندارد

بگذار که با یاد تو غافل ، شود از تو
این مرغکِ وحشی خبر از بام ندارد

هرچند پریشان ، ولی آسوده-ترینم
دیوانه ، غمِ گردشِ ایّام ندارد

ماییم و غمی کهنه تر از روزِ نخستین
تا سلسلهٔ درد ، سرانجام ندارد

بگذار چموشانه رهایم کنی ای دل
بگذار بگویند :"دلی رام ندارد"

بگذار برای همه بی واسطه باشی
مانند شرابی که غمِ جام ندارد

آرامشِ مرداب ، برای تو عذاب ست
تو رودی و جریان تو آرام ندارد
#سیروس_عبدی
#همراه_خوب_کانال_عارف
@aarrf
.

دلم دوست دارد در اندوه عشقت

که بیمار باشد نه همراه باشد

#سیروس_عبدی
#همراه_خوب_کانال_عارف
@aarrf
.
صبحم عسل است ، با خیالِ لبِ تو
روزم ؛ که خرابِ نیمه های شبِ تو

با یادِ تو داغیِ دل-انگیزی هست
انگار نسیم می وزد در تب ِتو

#سیروس_عبدی
#همراه_خوب_کانال_عارف

@aarrf
@aarrf
لبهای تو لب نیست ، شرابِ عسل است
با آنکه دوبیتی اَست امّا غزل است

لب ، غنچه کنی بوسهٔ من می شکفد
با هر عملی همیشه عکس العمل است

#سیروس_عبدی
#همراه_خوب_کانال_عارف
@aarrf

و چه زیباست ؛ نبردی که تو دشمن باشی
مرگ ، از دست تو با زخمِ فراوان ، خوبست

عطشِ توست ؛ گوارای وجودم شده است
گاه یک درد به اندازهٔ درمان خوبست

#سیروس_عبدی
#همراه_خوب_کانال_عارف
@aarrf
@aarrf
چه سهمی دارد از عطرت ، پریشان-زاد بی چاره
دماغ بوکشیدن هم ، ندارد باد بی چاره

مخدر می شود بعد از نفس های تو اکسیژن
مسیرش هم نمی افتد به تو معتاد بی چاره

"غم محرومیت" یعنی ؛ نمی بینند رویت را
همین اقشار مستضعف ، همین افراد بی چاره

ببین دلتنگی ات کج کرده راه آفرینش را
که من در اصل آزادم ولی آزاد بی چاره

خدا ذوقی به من داده که تنها از تو "ننویسم" !
چه ظلمی کرده ام در حق استعداد بی چاره

نمی نالم که در شان شریفم نیست رسوایی
اساسا بغض یعنی توده ای فریاد بی چاره

ببین دلتنگی ات در خون من جاری ست،بعد از من :
چقدر اندوه موروثی،چقدر اولاد بی چاره

نمی داند که با عطرت چه سکری می فشاند باد
همین جریان سرگردان بی بنیاد بی چاره

#سیروس_عبدی
@aarrf
@aarrf
سلام غصهٔ همواره ! سلام زردیِ پاییزی !
دَهِ محرّمِ شصت و یک ! سلام ظهرِ عطش-ریزی !

هزار و سیصد و چندی سال ، گذشت از تو و آغازت
و تو مکرّر و پابرجا ، هنوز هم خودِ پاییزی

زمان اگر چه گذر کرده ، ولی تو مثل اَبَربغضی
نشسته ای به گلوگاهش ، نشسته ای و گلاویزی

کدام حادثه در تاریخ ، فجیع مثل تو بود و تلخ ؟
کدام حمله ٔ اسکندر ؟ کدام یورشِ چنگیزی ؟

خَدَنگِ حادثه ات می رفت ، به سمت ناله ٔ نوزادی
و بعد قطعِ صدا بود و گلوی کوچکِ خون-خیزی

تو آمدی و کسی در تو ، نمازِ آخرِ خود را خواند
تو بودی و هیجانی تلخ ، کویر بود و بلاخیزی

تو با تمامِ غمت رفتی ، غروب ، آمد و دلتنگی
خدا گریست وَ با خود گفت : چه اتّفاقِ غم انگیزی.

#سیروس_عبدی
(از مجموعه «کلمه ها سربازند»)
@aarrf
@aarrf
لالاییِ بی خوابیِ طفلان به مَتَل ها
مفهومِ غنابخشِ مضامینِ غزل ها

روشن تر از آن ظهرِ عطش بود ؛ حقیقت
در چشم تو - دور از همهٔ بحث و جدل ها -

خاصیّتِ خون تو مگر چیست ؟ که تا هست
حیرانِ تواند أنفس و آفاق و اجل ها

ای سر که سفرکرده-ترین از تنِ خویشی
ای سر که فدای تو هزاران ، سرِ یل ها

سرهای یلان نه ؛ "بِأبی أنتَ و اُمّی"
ای بیرقِ سرنیزه-نشین ، روی جَمَل ها

ما تشنه ٔیک جرعه ، عنایات شماییم
-بخشیدن معنای اصالت به بدل ها-

هم جلوهٔ جانانی و هم جنبشِ هر جان
ای نقطهٔ توحیدیِ آمال و عمل ها

#سیروس_عبدی
@aarrf
@aarrf
عطرِ نفَس ، شمیم ِ مو ، حالتِ حاد را ببین
عاملِ اغتشاشِ شهر ! ، شورشِ باد را ببین

داده جلا ، لوَندی اش ، هیبتِ هگمتانه را
جلوه ٔآریاییِ دخترِ ماد را ببین

آتش و آب و خاک و باد ، دست به دست داده اند ؛
تا نشود نصیب من ، اوجِ عناد را ببین

چاره بجز فرو-شدن ، نیست به چالِ گونه اش
ای دل اگر تَهَمتَنی ، چاهِ شغاد را ببین

بازوی آهنینِ مرد ، نرم شده در این نبرد
جاذبه اش کشنده است ، زورِ زیاد را ببین

بین خیال روی او ، با نوسانِ نبض من
رابطه ای است مستقیم ، قدرتِ یاد را ببین .
#سیروس_عبدی
#همراه_خوب_کانال_عارف
@aarrf
@aarrf

سنگین نشسته ای سرد ، بی جنب و جوش و بی درد

غیرت نداری ای سنگ ، کابوسِ شیشه ها باش

#سیروس_عبدی
@aarrf
آخرین ، فرصتِ إحیای بشر ، بر لبِ توست

مُردگان ؛ از نَفَس ات منتظرِ تلقین اند

#سیروس_عبدی


@aarrf
بر روی دلت ، اندوه ، چون کوه ، تلنبار است

دندان ، به جگر بگذار ، هرچند که دشوار است


#سیروس_عبدی
#همراه_خوب_کانال_عارف

@aarrf
@aarrf
پیکری پیرم که در هر دوره ای جان داشتم
معبدی متروکه ام ، ادیان ، فراوان داشتم

عشق هایی دیده ام مرموز و گوناگون و ژرف
روزهایی ملتهب ، شب های نالان داشتم

رود اگر می بینی ام آرامشم هموار نیست
دشت می داند که چندین بار طغیان داشتم

هرکسی اندازه ی اندیشه اش عاشق شده
فرق من این بود اگر با هرچه حیوان داشتم

من کشاورزی اگر بودم تمام سال ها
از خدا در ذهن خود تصویر باران داشتم

قریه ای کوچک اگر بودم نمی گفتم که ؛ کاش -
کوچه هایم تنگ هستند و - خیابان داشتم

خوب می دانم اگر پایم نلغزید از مسیر
در تمام طول راهم یک نگهبان داشتم

خوب می دانم جهان شعر من بی شور عشق
خالی از مردم-ترین بود و بیابان داشتم

باز هم ای جان ناقابل فدای عشق شو
از همان اول به تقدیم تو ایمان داشتم

با من از برگشتن ناممکنت حرفی نزن
من خدایی خسته ام مثل تو انسان داشتم

روح من جریان نامیرایی از تنهایی است
کاش من هم مثل تو یک روز پایان داشتم.
#سیروس_عبدی
#عضو_انجمن_عارف
@aarrf
More