@aarrfپیکری پیرم که در هر دوره ای جان داشتم
معبدی متروکه ام ، ادیان ، فراوان داشتم
عشق هایی دیده ام مرموز و گوناگون و ژرف
روزهایی ملتهب ، شب های نالان داشتم
رود اگر می بینی ام آرامشم هموار نیست
دشت می داند که چندین بار طغیان داشتم
هرکسی اندازه ی اندیشه اش عاشق شده
فرق من این بود اگر با هرچه حیوان داشتم
من کشاورزی اگر بودم تمام سال ها
از خدا در ذهن خود تصویر باران داشتم
قریه ای کوچک اگر بودم نمی گفتم که ؛ کاش -
کوچه هایم تنگ هستند و - خیابان داشتم
خوب می دانم اگر پایم نلغزید از مسیر
در تمام طول راهم یک نگهبان داشتم
خوب می دانم جهان شعر من بی شور عشق
خالی از مردم-ترین بود و بیابان داشتم
باز هم ای جان ناقابل فدای عشق شو
از همان اول به تقدیم تو ایمان داشتم
با من از برگشتن ناممکنت حرفی نزن
من خدایی خسته ام مثل تو انسان داشتم
روح من جریان نامیرایی از تنهایی است
کاش من هم مثل تو یک روز پایان داشتم.
#سیروس_عبدی#عضو_انجمن_عارف@aarrf