ابری تمامِ سرزمینم را گرفته
خورشید و ماهِ هند و چینم را گرفته
چون نقطههای شرّ که میبارند بر سر
#عیدانههای_هفتسینم را گرفته
گَرد و غبارِ کاروانِ قهرِ لیلی
راهِ دلِ نزدیکبینم را گرفته
رگهایم آهنگِ کدامین قبله دارند
این نبضِ آشفته، یقینم را گرفته
آبی که از چشمانِ من هر لحظه جاریست
زهرِ کلامِ آتشینم را گرفته
بارانِ اشکم کوهِ غم را خیس کرده
پژواکِ شعرِ پُرطنینم را گرفته
با آستین میگیرم اشکِ دیدهام را
اشکِ دمادم، آستینم را گرفته
من پایبندانِ غمم در فصلِ خرمن
تقدیر، دستِ خوشهچینم را گرفته
این دل گروگانیست در آن جانِ عاشق
او کیست آنم داده اینم را گرفته!؟
من سر به دارِ عشقهایِ بیشمارم
مهتابِ مهرویان، جبینم را گرفته
چشمِ خرامانم میانِ دشتِ صدرنج
ماهِ رخِ گوشهنشینم را گرفته
مفتاحِ قلبم فاتحِ فتحالفتوح است
چون که دلِ عزلتگزینم را گرفته
او در زبانِ پنجره یعنی نبودن؛
قابی که عطرِ نازنینم را گرفته
@aarrf#سیامک_فراهانیعضو انجمن ادبی عارف
نوروز ۱۴۰۱