⚜بسم الله الرحمن الرحیم
⚜ #سلسله_پستهای_تنبه_به_وجود_خدا_با_برهان#قسمت_هفتم#برهان_صدیقین ( تقریر شهید مطهری)
🖋 تقریر شهید مطهری رحمه الله علیه از برهان :
1⃣ )
#اصالت وجود؛ آن چه تحقق دارد
#حقيقت وجود است، ماهيات موجود بالعرض و المجاز مىباشند.
2⃣ )
#وحدت وجود؛ به اين معنا كه حقيقت وجود قابل كثرت تباينى نيست و اختلافى را كه مىپذيرد
#تشكيكى و
#مراتبى است. يا به
#شدت و
#ضعف و
#كمال و
#نقص وجود مربوط است و يا امتدادات و اتصالات كه نوعى تشابك وجود و عدم است و به هر حال كثرتى كه در وجود متصور است توأم با وحدت است و از يك نظر عين وحدت است. (وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت).
3⃣ ) حقيقت وجود،
#عدم را
#نمىپذيرد؛ هرگز
#موجود از اين جهت كه موجود است
#معدوم #نمىشود و معدوم از اين جهت كه معدوم است موجود نمىشود. حقيقت معدوم شدن موجودات عبارت است از
#محدوديت_وجودات_خاصه، نه اين كه وجود، پذيرنده عدم گردد؛ به عبارت ديگر عدم،
#نسبى است.
4⃣ ) حقيقت
#وجود بما هو هو- قطع نظر از هر حيث و جهتى كه به آن ضميمه گردد- مساوى است با
#كمال،
#اطلاق،
#غنا،
#شدت،
#فعليت،
#عظمت،
#جلال،
#لاحدّى و
#نوريت. امّا
#نقص،
#تقيد،
#فقر،
#ضعف،
#امكان،
#كوچكى،
#محدوديت و
#تعين، همه
#اعدام و
#نيستى است و يك موجود از آن جهت متصف به اين صفات مىگردد كه
#محدود و توأم با
#نيستى است. پس اينها همه از عدم ناشى مىشود.
#حقيقت_وجود_نقطه_مقابل_عدم_است_و_آن_چه_از_شئون_عدم_است_از_حقيقت_وجود_بيرون_است؛
#يعنى_از_حقيقت_وجود_منتفى_است_و_از_آن_سلب_میشود.
5⃣ ) راه يافتن
#عدم و
#شئون آن، از
#نقص و
#ضعف و
#محدوديت و غيره، همه ناشى از
#معلوليت است؛ يعنى اگر وجودى معلول شد و در مرتبه
#متأخر از
#علت خويش قرار گرفت طبعاً داراى مرتبهاى از نقص، ضعف و محدوديت است، زيرا
#معلول عين
#ربط و
#تعلق و
#اضافه_به_علت است و نمىتواند در مرتبه علت باشد، معلوليت و مفاض بودن،
#عين تأخر از علت و نقص، ضعف و محدوديت است.
↩️ نتیجه :
اكنون مىگوييم: حقيقت هستى موجود است؛ اين معنا كه عين موجوديت است و عدم بر آن محال است. از طرفى (((حقيقت هستى در ذات خود، يعنى در موجوديت و در واقعيت داشتن خود مشروط به هيچ شرطى و مقيد به هيچ قيدى نيست؛ هستى چون هستى است موجود است نه به ملاك و مناط ديگر و نه به فرض وجود شىء ديگر؛ يعنى هستى در ذات خود مشروط به شرطى نيست و از طرف ديگر،
كمال، عظمت، شدت، استغنا، جلال، بزرگى، فعليت و لاحدّى، كه نقطه مقابل نقص، كوچكى، امكان، محدوديت و نياز مىباشند، از وجود و هستى برمى خيزند، يعنى جز وجود، حقيقتى ندارند. پس هستى در ذات خود مساوى است با نامشروط بودن به چيز ديگر يعنى با
#وجوب_ذاتى_ازلى و هم مساوى است با
كمال، عظمت، شدت و فعليت.)))
نتيجه آن كه
👈 حقيقت هستى در ذات خود- قطع نظر از هر تعينى كه از خارج به آن ملحق گردد- مساوى است با
#ذات_لايزال_حق 👉 _
👈 پس اصالت وجود، عقل ما را مستقيماً به ذات حق رهبرى مىكند نه چيز ديگر. غير حق را، كه البته جز افعال، آثار، ظهورات و تجليات او نخواهد بود، با دليل ديگر بايد پيدا كنيم.
👉 ✍ از طرف ديگر وقتى باديده
#حسى و
#علمى به
#جهان مىنگريم، آن را
#گذران و
#پذيرنده_عدم مىبينيم؛ يعنى واقعيتها را محدود و مشروط مىبينيم؛ وجوداتى را مىبينيم كه يك جا هستند و جاى ديگر نيستند ويا گاهى هستند و گاهى نيستند، با نقص و خردى و امكان و محدوديت و مشروطيت و وابستگى توأماند؛ ناچار حكم مىكنيم كه: «پس جهان عين همان واقعيت نفىناپذير نيست، بلكه به واسطه آن واقعيت، واقعيت دار و بدون آن بى واقعيت خواهد بود».
👈 يعنى حكم مىكنيم جهانْ عين حقيقت هستى
#نيست، بلكه ظل و سايه هستى است؛ توأم با نيستى است، پس جهان معلول و اثر است، ظهور و تجلى است و شأن و اسم است.
👉📝 خلاصه اینکه
#عقل_فلسفی متکی به وجود شناسی، از آن جهت که
#وجود #وجود است (همان نوع شناسایی که تنها در صلاحیت
#فلسفه است نه علوم) ما را قبل از هر چیزی به
#خدا رهبری میکند، اولین موجودی که به [ما] میشناساند «خدا» است؛ اما مطالعات
#حسی و
#علمی ما را به وجودات
#محدود و
#مقید و
#مشروط و
#ممکن که آثار و افعال و شؤون و تجلّیات اوست رهبری میکند و به این ترتیب هم «واجب» را کشف میکنیم و هم «ممکن» را.
📔 اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 122- 124
Ⓜ️http://lib.eshia.ir/11029/5/122🔴 پایان قسمت هفتم
🔚♎️ @Zandiq_IQ7