خستگی یا بُریدن؟
میخواست فراموش کند. بقیه را نه، خودش را.
خسته شده بود.
خسته شده بود از بس به آدمها گفته بود چند ساعتی میخواهد برای خودش باشد.
خسته شده بود از بس گریههایش را برای این و آن توجیه کرده بود.
خسته شده بود از بس لبخند الکی تحویل بقیه داده بود.
خسته شده بود و حالا دلش هیچ کس را نمیخواست، حتا خودش را.
|زهرا کردوالی|
@ZahraKordevaly