ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا
زخمی دگر بزن که نیفتاده ام هنوز*
[*فریدون مشیری]
#بهزاد_پاکروح@WhatWentWrong@andishehsarapub✍ نشر، حال و روز خوبی ندارد؛
شاید بسیاری از ناشران هیچ گاه تا این حد حالشان بد نبوده است و هر روزِ نو که می آید می شود همین جمله را دوباره گفت.
---
خرمنی و آتشِ افروخته
چشم درختان به هوا دوخته
بگذرد این هم به چه قیمت ولی
خشک و تر آخِر همه جا سوخته*
[*
بهزاد پاکروح]
---
✍ در تک تک مرحله های نشر دلت را خون می کنند که شرح هریک مثنوی هفتاد "گرم" کاغذ است! و اگر بخواهم بازگو کنم باید به هریک در نوشتاری جداگانه بپردازم.
نه از مهر و نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم خون است، می دانی برادر
دلم خون است، از این می نویسم*
[*قیصر امین پور]
---
✍ این روزها باد و طوفان برای خراب کردن خانه ناشران که از گلبرگ ساخته شده بسیار است*
*از نَکهتِ گل دوختم پیراهنی بَهرِ تنش
بس که لطیف است آن بدن ترسم که آزارش کند
ای آفتاب آهسته نِه پا در حریمِ یارِ من
ترسم صدای پای تو از خواب بیدارش کند*
[*منسوب به فائز دشتستانی و خواجه علی ترابی؛ نَکهت = بوی خوش]
---
✍ داستان های زیادی هست که بعضی از آن ها را نمی شود برای همگان گفت؛
آن ها را هم که می شود گفت، لا به لای دروغ ها و لطیفه ها و مطالب عجیب شبکه های مجازی گم می شود و کمتر از حد خوانده خواهد شد؛ اگر هم خوانده شود بیشتر از سوی همدردان است نه طبیبان [و ...]
---
✍ تمام آن چه نوشتم، مقدمه ای بود بر شرح یک ماجرا که بین گفتن و نگفتنش مردد بودم؛ حالا که مقدمه را نوشته ام و رسیده ام به بخش اصلی داستان، از آن جا که امیدی ندارم به این که گفتنش اثری داشته باشد فعلا شعری از حافظ را جایگزین آن می کنم:
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند
---
✍ وقتی پای اداراتی که باید حامی نشر باشند وسط می آید یاد این می افتم که:
هرکس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا دوست جدا می شکند
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست
از دوست بپرسید چرا می شکند؟*
[*ناهید یوسفی]
---
✍ چه می شود کرد؟
ز اظهار درد درد مداوا نمی شود
شیرین دهان به گفتن حلوا نمی شود*
[*میرزاده عشقی]
و در آخر به یاد فیلم مادر علی حاتمی:
[نشر] مُرد از بس که جان ندارد!*
😔@WhatWentWrong@andishehsarapub---
*اگر می خواهید این نوشته نیک سرانجام (هَپی اِند) شود به جای دو جمله پایانی این را بگذارید:
و در آخر به فرموده ی حافظ:
[ای نشر!]
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد،
وجود نازکت آزرده ی گزند مباد!
---
🔹مطلب مرتبط:
https://t.me/andishehsarapub/1833