چندیپیش بچههای دوطایفه از طوایف بلوچ درگیر شدند. در این درگیری ساق دستِ یکیاز دو بچه آسیب دید. پساز طی مراحل قانونی قرار شد ضارب، دیهٔ مضروب را بدهد.
چندنفر از همکاران پیگیر قضیه شدند تا میان دو طایفه صلح و آشتی برقرار کنند همگی کوتاه آمده بودند إلا سردار جوان طایفه!
همکارم میگفت: سردار جوان، اصلا به هیچ صراطی مستقیم نمیشد. میگفت: همانطور که بازوی بچهٔ ما شکسته شده، باید بازوی بچهٔ آنها هم بشکند. زیر بار نرفت. نپذیرفت. ترش و غضبناک مجلس را ترک کرد. به تعبیر مولانا رحمهالله:
قوم دیگر ناپذیرا ترش و خام
ناقصــان سرمــدی تَم الکـلام
امروز جمعه دوم آذرماه ۱۴۰۳ش. عروسی برادرِ ضارب است. خبر شدم که دیشب به دستور همان سردار و خان جوان، به همین داماد حمله شده و ساق و بازویش را با بیرحمی تمام شکستهاند و با خندههای هیستریک صحنه را ترک کردهاند!
براستی ما کجای کار قرار گرفتهایم؟! با چه درایت و عقل و منطقی جوانی را در شب عروسیاش ناکار میکنید؟!
کدام انسانِ سالم و صاحب وجدان و عقل سلیم برای انتقام چنین لحظهٔ شادیآور و خاطرهانگیز و فراموشنشدنی را انتخاب میکند؟!
از زمانی که معیار سرداری و کدخدایی، پول و ثروت شد و هر خامِ ناقصِ ناپختهای دستار سرداری طوایف را بر سرهای(؟)بستند، واژههایی چون عفو و گذشت و صلح و آشتی از دفتر زندگی پاک شدند و به جایشان واژهٔ نازیبای انتقام نشست. متأسفانه قانون هم طرحی برای ورود به چنین قضایایی ندارد.
انسانهای معلولی که خون جلوی چشمهایشان را گرفته و جز بوی انتقام چیز دیگری استشمام نمیکنند لیاقتِ کدخداشدن را ندارند. چنین جوانانی اولا نباید سردار قوم شوند، اگر شدهاند فوری باید عزل شوند!
معیار سفیدریشی نباید بر اساس سرمایه و ثروت یک شخص باشد، انسان سنگدلِ بیرحمِ بیتدبیری که فقط بر اساس پولش، سفیدریش و کدخدای طایفهاش شدهاست، جز بلا و مصیبت و فاجعه چیز دیگری برای اقوام و طوایف جلب نمیکند.
سرداران طوایف باید دیدی وسیع و سینهای گشاده داشته باشند. نباید میان فرزندان طایفهٔ خود و دیگر طوایف فرق قایل شوند. برای یک سردار خوب انسانیت مطرح است، نه طایفه و قوم. سردار عاقل و حکیم، عفو و گذشت را در اولویت کار و برنامهاش قرار میدهد نه انتقام را.
👇🕊@Valiallah_rafiee