دل مــن از خـبــر وصـــل تــو آرام گـرفـت
بـا غم عشـق تو این قصـه سـر انجام گرفت
سنبـل زلـف تـو و چـشـم خـمـارت بـه کنـار
شعــرم از چـاه زنخــدان تــو الـهـام گـرفـت
ســاقی و جــام می و حـضـرت خـیام کجـا
نـرگس مسـت تـو این خیمه ی ایهـام گرفت
قمـر از جلـوه ی خـورشید بـه شب داد خبر
گـر چه حسنش ز جـمـال رخ تـو وام گرفت
کی شود در دل شب پرسه ی مسـتانه زد و
از لب لعـل تو بس بـوسـه به انـعـام گـرفت!
ای کـه با جلــوه ای از بـرق نـگاهـت مستـم
چشـم مست تـو مگـر بـاده ز خـیام گـرفت
ز فـراقـت همه شـب خـواب نـدارد دل مـن
تـا کـه از دیــده ی بیـدار تـو پیـغـام گـرفت
"ناصح" از شوق وصالت به غزل داده نفس
با دل غمـزده عـاشـق شد و این نـام گـرفت
💜 @todelii👈بیااینجا