توبه حر

#امداد_غيبی
Channel
Logo of the Telegram channel توبه حر
@Tobe_horPromote
1.9K
subscribers
2.03K
photos
2.63K
videos
40
links
کانال دوم / چله ترک گناه @tobe_hor_1 کانال سوم / درباره نماز @tobe_hor_2
در سالهای دور، در شهر كوچكی عابدی زندگی می‌كرد كه بسيار وارسته بود و تمام ذهن و فكرش كمك به مردم و رفع مشكلات و گرفتاریهای آنان بود.

او آن قدر بين مردم محبوب بود كه مردم تمام مسائل خود را با او در ميان می‌گذاشتند

يك شب عابد #خواب بسيار عجيبی ديد!
او در خواب ديد كه يكی از فرشتگان مقرب خداوند به منزل او آمد، بعد از سلام و احوالپرسی به درويش گفت:
تو نزد خداوند و ما خيلی عزيز هستی، خداوند قرار است سيل عظيمی را به اين شهر روانه سازد

اما از آنجا كه تو نزد خداوند مرتبه ويژه ای داری، لذا به تو اين بشارت را می‌دهیم كه اول به مردمان شهر خبر بدی كه بتوانند پناهگاهی پيدا كنند
و دوم اينكه خداوند با امداد غيبی خود، حافظ جان تو خواهد بود.

عابد از خواب بيدار شد و حال عجيبی داشت
اول دو ركعت نماز شكر خواند و بعد از راز و نياز با خداوند به ميدان شهر رفت و اعلام كرد كه تمام مردم جمع شوند كه كار بسيار مهمی با آنان دارد

مردم هم تا فهميدند كه عابد با آنها كار مهمی دارد هر چه سريعتر همديگر را خبر كردن و بعد از مدتی اكثر مردمان شهر در ميدان جمع شدن و همه منتظر صحبتهای مرد خدا بودند
عابد بعد از حمد و سپاس خداوند، قضيه خواب عجيب خود را تعريف كرد
مردم شهر كه از اين خبر بهت زده شده بودند اول از همه خدا را شكر كردن بخاطر وجود عابد در شهرشان و بعد بزرگهای شهر تصميم گرفتن هر چه سريعتر به جايی ديگر نقل مكان كنند تا از گزند سيل در امان باشند.

مردم سريع دست به كار شدن و اول از همه به نزد عابد رفتن تا او را با خود ببرند،
اما عابد مخالفت كرد و گفت شماها به فكر خودتون باشيد و اصلا نگران من نباشيد.

چند روزی گذشت و ديگر شهر تقريبا خالی شده بود ، كه آسمان ابری شد و باران شروع شد
يك باران عجيب و غريب كه تا آن روز هيچكس نديده بود،
عده ای از جوانان شهر كه هنوز نرفته بودن، خودشان را به در خانه عابد رساندن و به او گفتن كه با آنها بيايد،
اما باز هم او مخالفت كرد!!

باران زود تبديل به سيل عظيمی شد كه همه جای شهر را فرا گرفت
عابد با آرامش خاصی در خانه خود نشسته بود و به عبادت مشغول بود و البته در ذهن خود آن پيغام فرشته خداوند را هم مرور می‌كرد
خداوند با امداد غيبی خود حافظ جان تو خواهد بود.

آب تا زير پنجره خانه عابد رسيده بود ناگهان صدای ضربه خوردن به شيشه پنجره را شنيد، ديد چند تا از مردم شهر با قايق و به سختی خود را به زير پنجره خانه درويش رسانده بودن به او گفتن زودتر تا آب همه خانه اش رو فرا نگرفته به قايق آنها بيايد
اما عابد باز هم مخالفت كرد و به آنها گفت به فكر خود باشند.

آب كم كم به داخل خانه عابد نفوذ كرد عابد همچنان به عبادت مشغول بود
آب تا زير زانوهای عابد رسيده بود
از دور دست صدای مردم را می‌شنيد كه نام او را فرياد ميزدن و از او می‌خواستن كه از خانه بيرون بياید و آنها با طناب او را نجات دهند
اما عابد اعتنایی نكرد

آب تا زير گردن عابد رسيده بود كم كم آب به بالای دهان و بینی عابد رسيده بود و تنفس را برای عابد دشوار كرده بود.
آب، بيشتر و بيشتر شد
عابد در آب غرق شد

عابد چشمانش را باز كرد ، همان فرشته ای كه با او صحبت كرده بود را ديد.
عابد برآشفت! به فرشته گفت: وای بر من كه يك عمر عبادت كردم، پس كو آن امداد غيبی كه ميگفتی!؟
پس كو آن مرحمت خداوند!؟

فرشته لبخندی زد و گفت:
دوباره ماجرا را مرور كن، خداوند چند بار توسط بنده هايش موقعيت نجات تو را فراهم كرد

كمك آن جوانان كه با قايق به زير پنجره خانه ات آمدن را چرا رد كردی؟
صدای آن مردمی كه می‌گفتن از خانه بيرون بيا تا با طناب تو را نجات دهيم را شنيدی، اما اعتنايی نكردی!
مردمی كه همان ابتدا می‌خواستن تو را با خود ببرن، اما توجهی نكردی!!
خداوند ديگه چگونه می‌توانست تو را نجات دهد؟

تمام اين ها امداد غيبی بودن كه تو توجهی نكردی!
هر یک از ما آدم‌های و ماجراهای اطراف زندگیمون، یک جورایی شبیه همین عابد و تصورش از امداد غیبیه

#امداد_غيبی همين فرصت هايی هست كه در زندگی روزمره همه مون به وجود مياد،
گاهی اوقات خودمون فرصتهايی رو كه داريم استفاده نمی‌كنيم و انتظار داريم يه اتفاق ماوراء طبيعی واسمون بيفته ..

#داستان #ب_خدا_اعتماد_داشته_باش

🍃🌷°| تًوبِه‌حُرّ |°🌷🍃