گاهی که به گل و گیاههام نگاه میکنم، با خودم میگم: «واقعاً من دارم ازشون مراقبت میکنم یا اونا دارن به من زندگی یاد میدن؟» عجیبترین چیز اینه که چقدر آروم و بیصدا رشد میکنن؛ هر روز یه تغییر کوچیک، یه برگ تازه... رسیدگی بهشون برام یه جور آرامشه. آب دادن، تمیز کردن برگها، جابهجا کردنشون توی نور. انگار دارم باهاشون حرف میزنم؛ یه رابطهی بیکلام... رشدشون بهم یاد میده که تغییر زمان میخواد، که نباید عجله کنم، باید صبور باشم. همینطور که اونا کمکم بزرگ میشن، انگار منم دارم بزرگتر میشم. بیشتر خودم رو میفهمم، بیشتر حواسم به جزئیات جمع میشه. زندگی دقیقاً پر از همین لحظههاست؛ پر از چیزهایی که آروم و بیصدا ما رو تغییر میدن.