خجالت از احساس حقارت ناشی می شود. در حقيقت هر کس که خجالت بکشد يعنی اينکه خودش را در برابر ديگران کوچک می بيند و اين بزرگترين ضعفی است که يک انسان ممکن است داشته باشد
تعداد آدمهایی که من واقعا دوستشان دارم زیاد نیست؛ تعداد کسانی که نظر خوبی دربارشان دارم از آن هم کمتر است " من هرچه بیشتر دنیا را میشناسم از آن ناراضی تر میشوم " هر روز که میگذرد بیشتر معتقد میشوم که آدمها " شخصیت ناپایداری دارند " نمیشود روی ظواهر ، لیاقت یا فهم و شعورشان حساب باز کرد!
نظر شخصی: یکی از بهترین رمانهای دنیاست. شخصیت پردازی عالی و نقاط اوج متوالی این رمان رو هیجان انگیز کرده.
معرفی کتاب: داستان در مورد یک خانوادهی معمولی که در قرن نوزدهم اتفاق میفته، خانوادهای با پنج دختر نو جوان که در آستانهی ازدواج هستند و هر کدوم خصوصیات خاص خودشون رو دارن یکی هنرمند و یکی باهوش و دیگری که خیلی زیبا و... و مادری که مهمترین دغدغه زندگیش ازدواج دختراش هست. داستان از جایی شروع میشه که یه مرد نجیب پولدار همسایه اونها میشه و...
ویژگیهای کتاب: جزو لیست برترین کتاب های تاریخ ادبیات به انتخاب انجمن کتاب نروژ، فیلم هایی بر اساس این کتاب در سال های مختلف ساخته شده است.
نظر شخصی: یکی از بهترین رمانهای دنیاست. شخصیت پردازی عالی و نقاط اوج متوالی این رمان رو هیجان انگیز کرده.
معرفی کتاب: داستان در مورد یک خانوادهی معمولی که در قرن نوزدهم اتفاق میفته، خانوادهای با پنج دختر نو جوان که در آستانهی ازدواج هستند و هر کدوم خصوصیات خاص خودشون رو دارن یکی هنرمند و یکی باهوش و دیگری که خیلی زیبا و... و مادری که مهمترین دغدغه زندگیش ازدواج دختراش هست. داستان از جایی شروع میشه که یه مرد نجیب پولدار همسایه اونها میشه و...
ویژگیهای کتاب: جزو لیست برترین کتاب های تاریخ ادبیات به انتخاب انجمن کتاب نروژ، فیلم هایی بر اساس این کتاب در سال های مختلف ساخته شده است.
تعداد آدمهایی که من واقعا دوستشان دارم زیاد نیست؛ تعداد کسانی که نظر خوبی دربارشان دارم از آن هم کمتر است " من هرچه بیشتر دنیا را میشناسم از آن ناراضی تر میشوم " هر روز که میگذرد بیشتر معتقد میشوم که آدمها " شخصیت ناپایداری دارند " نمیشود روی ظواهر ، لیاقت یا فهم و شعورشان حساب باز کرد!
از بین پنج دختری که نتیجه ازدواج خانم و آقای بنت بودند سه تای آنها جین و الیزابت و لیدیا ازدواج کردند. اول از همه کوچکترینشان، لیدیا بود که با مردی جذاب اما نالایق به نام ویکهام از خانه گریخته و با اغو ازدواج کرد. الیزابت دختر دوم با آقای دارسی صاحب کاخ پمبرلی (دربی شایر) ازدواج کرده بود که سالی ده هزار پوند درآمد داشت. جین که بزرگترین دختر بود با آقای بینگلی که سالی شش هزار پوند درامد داشت ازدواج کرده بود. مری و کتی دختران سوم و چهارم بودند و فکرشان از همه چیز آزاد بود و فقط اهل مطالعه بودند و دیدیم که در آخر در سن ازدواج باقی مانده بودند.
خجالت از احساس حقارت ناشی می شود. در حقيقت هر کس که خجالت بکشد يعنی اينکه خودش را در برابر ديگران کوچک می بيند و اين بزرگترين ضعفی است که يک انسان ممکن است داشته باشد
نظر شخصی: یکی از بهترین رمانهای دنیاست. شخصیت پردازی عالی و نقاط اوج متوالی این رمان رو هیجان انگیز کرده.
معرفی کتاب: داستان در مورد یک خانوادهی معمولی که در قرن نوزدهم اتفاق میفته، خانوادهای با پنج دختر نو جوان که در آستانهی ازدواج هستند و هر کدوم خصوصیات خاص خودشون رو دارن یکی هنرمند و یکی باهوش و دیگری که خیلی زیبا و... و مادری که مهمترین دغدغه زندگیش ازدواج دختراش هست. داستان از جایی شروع میشه که یه مرد نجیب پولدار همسایه اونها میشه و...
ویژگیهای کتاب: جزو لیست برترین کتاب های تاریخ ادبیات به انتخاب انجمن کتاب نروژ، فیلم هایی بر اساس این کتاب در سال های مختلف ساخته شده است.
تعداد آدمهایی که من واقعا دوستشان دارم زیاد نیست؛ تعداد کسانی که نظر خوبی دربارشان دارم از آن هم کمتر است " من هرچه بیشتر دنیا را میشناسم از آن ناراضی تر میشوم " هر روز که میگذرد بیشتر معتقد میشوم که آدم ها " شخصیت ناپایداری دارند " نمیشود روی ظواهر ، لیاقت یا فهم و شعورشان حساب باز کرد!
الیزابت با خودش فکر کرد: «جای شکرش باقیست که هنوز چیزی برای آرزو کردن دارم. اگر همه چیز مطابق خواستههایم بود، حتماً افسردهتر میشدم. اما حالا میفهمم که چقدر میشود آرزو داشت و با امید رسیدن به آنها، از زندگی لذت برد. برنامهای که همه چیزش مطابق میل آدم باشد، هیچ وقت عملی نمیشود.» .
«زنی که واقعاً عاشق باشد فراموشی در ذاتش نیست.» کاپیتان هارویل لبخند زد و گفت: «در مورد هم جنس های تان چنین ادعایی می کنید؟» و ان با لبخند جواب داد: «بله. مسلماً ما زن ها به آن سرعتی که شما مردها فراموش مان می کنید شما را فراموش نمی کنیم. شاید بیشتر به قضا و قدر مربوط بشود تا به فضیلت و شایستگی. دست خودمان نیست. توی خانه هستیم، آرام و بی سرو صدا، محدود، و احساسات به ما هجوم می آورد. شماها مجبورید کار و تقلا بکنید. همیشه شغلی دارید، تفریحات و مشغله هایی دارید، کار و بار دارید، و همین ها شماها را زود به امور روزمره بر می گرداند. کار و مشغله و تغییر و تحول خیلی زود خاطرات را کمرنگ می کند.»
الیزابت با خودش فکر کرد: «جای شکرش باقیست که هنوز چیزی برای آرزو کردن دارم. اگر همه چیز مطابق خواستههایم بود، حتماً افسردهتر میشدم. اما حالا میفهمم که چقدر میشود آرزو داشت و با امید رسیدن به آنها، از زندگی لذت برد. برنامهای که همه چیزش مطابق میل آدم باشد، هیچ وقت عملی نمیشود.» .