در این سر زمین، مار ها و شاهمار ها در کنار هم زندگی میکردند.شاهماران به جاماسب در مورد دارو ها و گیاهان دارویی آموزش میدهد. براساس این افسانه، پادشاه شهر بیمار میشود و برای درمانش، گوشت شاهماران توصیه میگردد . برای همین وزیر پادشاه، جاماسب را زندانی و شکنجه میکنند تا محل شاهماران را به پادشاه بگوید اما جاماسب حاضر نمی شود که محل اختفای شاهماران را فاش کند چون به شاهماران قول داده بود که محل زندگی او را به کسی نگوید اما هنگامی که میفهمد پادشاه همسر و فرزندان او را نیز اسیر کرده است به ناچار مجبور میشود محل مخفی شدن شاهماران را به پادشاه بگوید و آنها میروند و شاهماران را دستگیر میکنند و پیش پادشاه می آورند درحالی که جاماسب نیز پیش پادشاه است اما جاماسب از روی شرمندگی سرش را به پایین انداخته و چیزی نمیگوید اما شاهماران میگویید نگران نباش چون من همه چیز را میدانم.
#پرونده_ویژه
-------------
@Tarikh_TV
--------------