قالَ قاصٌّ «یا قومِ اشکُروا اللّٰهَ» فشکروا و قالوا «ماهو؟» قال: «اشکروه اذ لم یکن للمِلائکةِ نجاسةٌ فکانوا یخرءُون علینا و یلطخون ثیابنا».
_ داستانسرایی میگفت: «ای قوم خدای را سپاس کنید.» قوم سپاس کردند و گفتند: برای چه بود؟ گفت: «شکر کنید چون که فرشتگان را نجاست نیست، وگرنه بر سر ما میریستند و جامههای ما را میآلودند».
عبید زاکانی، عبیداللّٰه. رسالهٔ دلگشا به انضمام رسالههای تعریفات، صدپند و نوادرالامثال، تصحیح علیاصغر حلبی، چاپ چهارم، تهران: اساطیر، ۱۳۹۹، ص۲۸.
@Tanideh_az_del