✔تفکر

#عشرت_کراری
Канал
Логотип телеграм канала ✔تفکر
@Tafakor_magazineПродвигать
158
подписчиков
1,68 тыс.
фото
178
видео
617
ссылок
کانال تفکر، با مطالب متنوع خبری اعم از اقتصادی، ادبی و فرهنگی در خدمت شما و انتقاد و پیشنهاد شما بی‌شک راهگشاست. ارتباط با ما: @eshratkarari1
💠شهریارِ شهسوار

✔️فردا در روزنامه خبرشمال بخوانید/.


#خبرشمال

#عشرت_کراری
#تفکر

https://t.center/Tafakor_magazine
1_13777299356_240922_161745.pdf
7.1 MB
#نود_سالگی شهرداری #تنکابن؛ ســرآغاز رویدادهای
خاص و جذاب برای شهروندان و گردشگران

■شهر خوب ساختنی‌ست


🖋#عشرت_کراری
روزنامه #خبر_شمال
دوم مهر ۱۴۰۳

#تفکر
https://t.center/Tafakor_magazine
■شهر خوب ساختنی‌ست

●مروری بر رویداد #نود_سالگی شهرداری تنکابن در هفته‌ای که گذشت...

🖋#عشرت_کراری
روزنامه #خبر_شمال
دوم مهر ۱۴۰۳

#تفکر
https://t.center/Tafakor_magazine
«ثبت است بر جریده‌ی عالم دوامِ ما»

🖍عبارت از این است؛ آنچه تاکنون ننوشتیم اما بود...

●خبرنگار برخورد نمی‌کند؛ می‌نویسد!
●خبرنگار قهر نمی‌کند؛ می‌نویسد!
●خبرنگار درددل نمی‌کند؛ می‌نویسد!
●خبرنگار بحث نمی‌کند؛ می‌نویسد!
●خبرنگار، خوب گوش می‌دهد و در تنگناهای سخت و بحران‌های تحمیلی، به‌جای واکنش رفتاری یا فیزیکی؛ می‌نویسد!

■قلم و کاغذ؛ کیبورد و تبلت، موبایل و دوربین؛ همه‌ی اینها ابزارِ ابرازِ وجودِ چشم‌هایی است که اگر همه یک‌جور می‌بینند؛ آن چشم‌ها علیحده و از زوایای ناپیدا می‌بینند؛ می‌شکافند و ثبت می‌کنند...

■این چشم‌ها و گوش‌ها هستند که ناظر‌ و ضابط‌اند و این دست‌ها هستند که روایت‌گر‌اند...

■هیچ تعریف و تمجیدی این چشم‌ها، گوش‌ها و دست‌ها را از آسمانِ صافِ رسالت به زمینِ تملق نمی‌کشاند!

■هیچ رانت و در اختیار داشتن اطلاعات خاصی، دستمایه‌ی تهاجم، تخریب و سوء‌استفاده نمی‌شود؛ این دست‌ها قابل معامله نیستند !

□و این‌گونه می‌شود که
«ثبت است بر جریده‌ی عالم، دوامِ ما»

■خبرنگار؛ متعهد به ایفای ماموریتی است که بین حق و باطل، مرز می‌کشد؛ پس مبارک باد این رسالتِ الهی...

#عشرت_کراری
رسانه‌ی #تفکر

۱۸ مرداد ۱۴۰۳

https://t.center/Tafakor_magazine
■■احتمالی که ترور شهید هنیه را حساس‌تر می‌کند

نفوذ


یادداشت/ #عشرت_کراری

«دوستانِ سخت‌پیمان را ز دشمن باک نیست
شرط یار آن است کز پیوندِ یارش نگسلد»

■چندی پیش یک سریال خارجی می‌دیدم؛ ماجرای یک خبرنگار_جاسوس بود و وقایع سریال حول مسائل حضور نظامی آمریکا در افغانستان و پاکستان، سیا، طالبان، روسیه و ایران بود.

●حالا که شهید اسماعیل هنیه به شکلی تلخ _در حالی‌که میهمان کشورمان بود در یک مراسم تشریفاتی و رسمی_ مورد هجوم قرار گرفت؛ نمی‌دانم چرا مدام ذهنم برمی‌گردد به این سریال و می‌رسم به #نفوذ !

■شاید اگر این پیش‌زمینه ذهنی در من نبود الان تصورم به عنوان یک روزنامه‌نگار این بود که یک حمله‌ی حساب‌شده و دقیق بود که برای رژیم عوضیِ اسرائیل، بی‌نقص جواب داده است؛ اما مگر ایران یک کشور معمولی محسوب می‌شود که بتوان به سادگی از پدافندش عبور کرد؟

●یک مقام رسمی در سطح شهید هنیه، لایه‌های محافظتیِ مطمئنی دارد که به سادگی نمی‌توان برای رسوخ در آن برنامه‌‌ریزی کرد؛ مگر این‌که عنصر جاسوس، اطلاعات بسیار ریز از محل اقامت وی، به دشمن داده باشد. نقش نفوذ را نمی‌توان دست‌کم گرفت؛ خاصه اگر فرد نفوذی، خیلی محرم بوده باشد.

■هر چه که باشد امروز مراسم تشییع شهید هنیه نشان داد، مردم ما از این که یک میهمان در وطنشان، به این شکل شرارت‌بار مورد تهاجم قرار گیرد، خشمگین و غمگین‌اند.

●اگر این ترور کثیف کار اسرائیل باشد یا هر جانیِ دیگری که با ایران و وحدت مردم این سرزمین مشکل‌ دارد باید گفت هیچ از آداب و اخلاق جنگ هم نمی‌داند؛ هیچ. بدین‌ترتیب روز تحلیفِ یک رییس‌جمهور وحدت‌طلب و نسبتا محبوب، ختم به یک نیمه‌شبِ هولناک می‌شود تا ملت را به وهم و شوکی جدید مبتلا کند.

■به هر حال بین دول جهان، جنگ در می‌گیرد اما آیا در سال ۲۰۲۴ این سبک شبیخون، اوج حقارت یک رژیم نیست؟

●بله اوج حقارت است و نه ثابت‌کردن این مساله، که مثلا در ایران خلا امنیتی یا حفره اطلاعاتی هست!

■آنچه اینک التیام‌بخشِ التهابِ افکار عمومی در داخل کشور است؛ بی‌شک یافتن نفوذی یا نفوذی‌هایی است که یافتن آنها از نان شب، واجب‌تر است؛ همان فرد یا افرادی که با درهم‌نوردیدن خطوط قرمز کشور، سبب پدید آمدن حسّ نا‌امنی در کشورمان شده‌اند؛ کشوری که برای امن‌ماندن، شهید داده است، جانباز و ایثارگر داده است، اسیر داده است و ...

●در این وضعیت هیچ چیزی نباید امنیت را در وطن مخدوش کند که اگر چنین شد ما منتظر علت و عامل هستیم؛ چرا چنین شد و چه کسی به خودش جرات چنین بازی پلیدی را داده است.


#تفکر
https://t.center/Tafakor_magazine
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اعتقاد و عشق
دلير کند
و همه ترس‌ها ببرد.

هر اعتقاد که گرم کرد
آن را نگه دار
و هر اعتقاد که سرد کرد
از آن دور باش.

#مقالات_شمس



#عاشورای_حسینی
#تاسوعای_حسینی

#تفکر
#عشرت‌_کراری

https://t.center/Tafakor_magazine
تفکر
Photo
باج نده به آب‌ها
شهر دو آفتابِ من
همیشه برقرار باش
خاکِ عزیز و نابِ من

چشم بد از تو دور باد
موطنِ صد تبارِ من
بدرقه‌ات نگاهم و
چشم جریحه‌دار من!...

#عشرت_کراری
#سیل_سوادکوه (پنجم تیر)

۶ تیر ۱۴۰۳

#تفکر

https://t.center/Tafakor_magazine
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#واتیکان
کوچک‌ترین کشور جهان در قلب شهر رم و کلیسای معروف کاتولیک مقر #پاپ

#ایتالیا

#عشرت_کراری
#تفکر

https://t.center/Tafakor_magazine
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در قسمت پایانی این ویدیو، تماشاخانه کولوسئوم را مشاهده می‌کنید؛ سوراخ‌هایی روی دیواره و طاق‌ها می‌بینید، اگر علتش را می‌دانید اینجا بنویسید.

#کولوسئوم

رم_ایتالیا

#عشرت_کراری
#تفکر


https://t.center/Tafakor_magazine
🚲 بروکسل/بلژیک (خرداد ۱۴۰۳)

#عشرت‌_کراری

#تفکر

https://t.center/Tafakor_magazine
🇳🇱نمای شهر پاریس از ساختمان لافایت‌گالری


#عشرت_کراری

#تفکر
https://t.center/Tafakor_magazine
سفرنامه /۲

فرودگاه دبی، در حقیقت شهر بزرگ و مدرنی است که همه چیز در آن پیدا می‌شود؛ همه‌چیز؛ هرچند قیمت یک بطری آب‌معدنی ۳ یورو است!!!

بین ساعت رسیدنمان به دبی و ساعت پرواز بعدی به پاریس، یک زمان چند ساعته داریم.
سعی می‌کنیم با یک پیک‌نیک مختصر، زمان منتظر ماندن را به حداقل‌ برسانیم.

در مورد پیک‌نیک چند ساعته‌مان هم بگویم که در یک بخش از فرودگاه دبی، روی محوطه‌ی چمن مصنوعی که برای گردشگران تدارک دیده‌اند، بساط پیک‌نیک را با چای ایرانی پهن کردیم.

کنار ما تعداد زیادی آدم روی زمین خودشان را لوله کرده و خوابیده‌اند. تعدادی هم روی صندلی‌های راحتی که همین دور و بر هست، دراز کشیده‌اند.

یک خانواده افغانی که شامل پدر، مادر و ۹ فرزند (۶ پسر و ۳ دختر) هستند؛ کنار من گوشی‌شان را به شارژ زده‌اند.

دو تا از پسرها _که جمیل و جلیل است نامشان_ با مترجم گوشی‌، زبان پشتو را به انگلیسی ترجمه می‌کنند تا بتوانند از من سوال بپرسند.
عازم بلژیک هستند؛ می‌گویند پدرشان بیکار است. پرسیدم چرا بلژیک می‌روید؟ می‌گویند چون برادرشان آنجا دانشجو است! گفتم خرجتان چه؟ می‌گویند دولت بلژیک به برادرم که دانشجو است حقوق می‌دهد!

از دیشب تا به‌حال دارم فکر می‌کنم آخر آن برادر بلژیکی، چطوری با چنین حقوقی ۱۱ نفر را فراخواند تا از افغانستان به دبی و سپس به بلژیک سفر کنند؟! بگذریم...

الان که دارم اینها را می‌نویسم، ۱۰ دقیقه مانده تا به فرودگاه شارل دوگل پاریس برسیم؛ بعد از یک پرواز حدودا ۷ ساعته از دبی به پاریس.

هواپیمای "امارات" آنقدر غول راحتی است که تمام طول راه هر بار از خواب پریدم فکر می‌کردم روی زمین هستیم؛ ثابت و آرام.
داخل هواپیما هم شهر فرنگی است برای خودش؛ هندی، ژاپنی، تایوانی، آفریقایی و البته تعدادی ایرانی که فقط خدا می‌داند چرا زیباترین بندگان خود را ایرانی خلق کرد!.


سفر با غول مجهز امارات که بیشتر شبیه هتل پنج‌ستاره است، مدام رنج‌های بی‌شمار تحمیل‌شده به کشورم را به ذهنم می‌آورد:
دردت به جانم وطن!...
که تحریم چه کارها با تو و مردمت نکرد...

در فرودگاه شارل‌دوگل پاریس، چمدان‌ها را تحویل می‌گیریم و به سمت هتل می‌رویم.

#عشرت_کراری

۱۰ خرداد ۱۴۰۳

https://t.center/Tafakor_magazine
سفرنامه /۱

سفر من به شکلی غریزی، از درون آغاز شده، با دلتنگی‌های مرسوم و چیزی مبهم شبیه مِه در گلو...

سعی می‌کنم‌ تلخ نباشم و اشتیاقم را برای کسب تجربه‌های نو که قرار است در این سن و سال و طی چند روز آینده در قاره سبز از سر بگذرانم، حفظ کنم.

دارم حریصانه از پنجره‌ی ماشین بیرون را می‌نگرم؛ جنگل‌های انبوه با رنگ سبزِ رویایی، با شتاب از کنارم رد می‌شوند و مرا به جلو هُل می‌دهند، «خورشیدخانم» دامنِ زرد قشنگش را می‌کشد وسط آسمان و موهای طلایی و بلندش، از آن بالا شُرّه کرده توی ماشین؛ نسیم مرطوب صبحِ نهم خرداد از سمت درخت‌ها، بی‌پروا و نوازش‌گر، به سر و صورتم می‌خورد و لبخند به لبم می‌آورد.

این آغاز یک سیرِ آفاقیِ دیگر است بعد از مدت‌‌زمان چهار_پنج‌ساله‌ای که سفر خارجه نرفته بودم. خردمندان گذشته، سفر در جغرافیا را «سیرِ آفاق» می‌نامیدند و آن را برای هر کسی که توش و توان آن را دارد، ضرورتی سازنده می‌دانستند و من ازین‌که در میانه عمل به این توصیه خردمندانِ ماضی هستم، تهِ دلم قند آب می‌شود.

نمی‌دانم اگر اولین سفرنامه‌ام را در ۱۹ سالگی نمی‌نوشتم الان چه‌کاره بودم؛ اما اعتراف می‌کنم نوشتن اولین سفرنامه‌ی زندگی‌ام باعث شد تا من روزنامه‌نگار شوم. شاید بعدها آن داستان را که پاره‌ای جداناشدنی از زندگی من است، بنویسم اما اکنون و اینجا می‌خواهم برای‌تان از این سفر بنویسم؛ دومین سفرنامه زندگی‌ام...

مسیر من از دامنه‌ی سبزآبی و پُردرخت سوادکوه عزیز آغاز و به کوه‌های تُنُک و بی‌درختِ جنوب رشته کوه‌های البرز _تهران_ متصل می‌شود؛ در نهایت هم برای پرواز به دبی به فرودگاه امام در پایتخت می‌رسم.

مراحل قبل از پرواز طبق معمول، خسته‌کننده و زمان‌بر و فرایند «چک‌این-check in» بسیار شلوغ است؛ صف‌ها طولانی و آدم‌ها اغلب نا‌آرام‌اند. بیشتر مردها از صورت تا پاشنه پا، تتوهای عجیب‌ و غریب دارند، خیلی‌های‌شان چندین گوشواره به گوش‌هایشان انداخته‌اند.
زن‌ها و دخترها هم اغلب با شمایل متفاوت هریک تلاش بسیاری انجام داده‌اند تا با ظاهری خاص سفر کنند.

قیافه‌ آدم‌ها امروز در فرودگاه به طور غیرعادی و عجیبی برایم آشناست؛ هر کدام از چهره‌ها را انگار دو بار، سه‌بار یا بیشتر، پیش‌تر جایی دیده‌ام.
شاید برابر نظریه «مُثُل افلاطون» در جایی پیش از این جهان با هم گفت‌وشنودی داشتیم...

گوشی‌ام در حال خاموش‌شدن است و زندگی در دنیای امروزی بدون ابزار ارتباطی هم سخت...
یک جایی تعبیه شده که گوشی‌ها با رمز وارد یک باکس میشوند که چندین شارژر آنجاست؛ بعد هم رمز را وارد می‌کنی و گوشی‌ات را پس می‌دهد! اما کند است، کنسل می‌کنم و گوشی را بر می‌دارم.

آقایی پشت یکی از گیت‌های خلوت، بیکار نشسته است. به او می‌گویم و او کمک می‌کند و شارژر گوشی‌ام را می‌زند به برق.

مقصدم را پرسید و وقتی دید چقدر باید در صف بمانم مرا به یکی از همکارانش معرفی کرد تا از قسمت بیزنس زودتر چمدان‌م را تحویل دهم. در پاسخ به این لطف‌ش، به او انعام دادم، ذوقی کودکانه کرد و گفت: «زیاده»!
من هم لبخندی زدم و گفتم: انسان‌هایی که بدون چشم‌داشت، به دیگران کمک می‌کنند، «زیاد» نیستند، تشکر کردم و رفتم.

صدور کارت پرواز، پرداخت عوارضِ خروج و چک پلیس انجام شد.

تهران را به مقصد دبی پشت سر می‌گذارم؛ این شهرِ عجول و سربه‌هوا را ...

[ادامه دارد...]

#عشرت_کراری
۹ خرداد ۱۴۰۳


https://t.center/Tafakor_magazine
Ещё