🔴 #نسل_کشی در
#میانمار و
#پارادوکس «
#حقوق_بشر»
@SOCIAL_SCIENCE✍🏽حسام سلامت
کشتار اقلیت مسلمان روهینگا و محرومسازی سیستماتیک و تاریخی آنان از پایهایترین حقوق انسانیشان به دست دولت قانونی و «مشروع» میانمار با تأخیری فاجعهبار بازتاب جهانی نسبتاً چشمگیری یافته و توجه افکار عمومی و برخی نهادهای بینالمللی را کم و بیش به ابعاد گستردهی این نسلکشی جلب کرده است. فارغ از سویههای انسانی فاجعه که در نهایت تنها موضوعی است که اهمیت دارد آنچه در این واقعه عمیقاً مسئلهدار شده گفتار جهانی «حقوق بشر» است. اینکه این نسلکشی به دست دولتی انجام میگیرد که بر رأس ارکان اجراییاش چهرهای تا پیش از این محبوب تکیه زده که جایزهی صلح نوبل را در کارنامه دارد و تا چندی پیش به مثابهی تمثال نمادین «حقوق بشر» و مبارزهی گاندیوار غیرخشونتآمیز تکریم میشده است خودِ «حقوق بشر» و تمامیت گفتارِ حقوق بشری و نهادها و سازمانهای مربوط به آن را زیر سئوال برده است.
با این اوصاف بحران اخیر میانمار در عین حال بحران گفتار «حقوق بشر» هم هست. بیخود نیست که کمیتهی جایزهی صلح نوبل و بسیاری از فعالان حقوق بشر در روزهای اخیر به این صرافت افتادهاند که جایزهی
#آنگ_سان_سوچی را از او پس بگیرند و از این راه اعتبار از دست رفتهی «حقوق بشر» و «صلح جهانی» را بدان بازگردانند. اینکه در همهی این سالها کسی به این فکر نیافتاد که جایزهی صلح نوبل را از هنری کسینجر یا مناخیم بگین یا باراک اوباما پس بگیرد خودش موضوع جالبی است ولی از این که بگذریم، از با-دُم-گردو-شکستن دولتها و گروههای ارتجاعی از رسوایی گفتار جهانی «حقوق بشر» نمیشود به سهولت گذشت. گویی شاهد از غیب رسید و یکبار برای همیشه حقانیت دعاوی آنان به نمایشیبودن «حقوق بشر» را اثبات کرد و نشان داد که اساساً به این گفتار میبایست از بیخ و بُن شک کرد و آن را به مثابهی ابزاری برای پیشبرد مطامع و منافع دولتهای «غربی» از ریشه زد. دولتها و گروههای ضدمدرنِ آنتیدموکراتیک به برکت این رسوایی سر را بالا میگیرند و برای ما از اینکه همهی گزارشهای مجامع بینالمللی از موارد عدیدهی نقض آشکار «حقوق بشر» به دست آنها صرفاً تبلیغات دشمنان سیاسی آنان برای سیاهنمایی بوده است و ماتحت خودِ «غرب» از حقوق بشرستیزی قهوهای است وراجی میکنند. دقیقاً در متن چنین مناقشهای است که میبایست تمامقد از «ایده»ی «حقوق بشر» دفاع کرد و آن را از شر دوستان ظاهری و از دست دشمنان قسمخوردهاش، هر دو، نجات داد. هر چه باشد «حقوق بشر» حقوقِ همان بشری است که اساساً حقی ندارد و همهی حقوقاش از وی سلب شده است. برای افرادی که پیشاپیش به مثابهی شهروند به رسمیت شناخته شدهاند و به این اعتبار از حقوقی مصرح و مشخص برخوردارند «حقوق بشر» اساساً موضوعیتی ندارد. «حقوق بشر» بیش از هر چیز در حق محرومترین، فرودستترین و طردشدهترین مردمان است که براستی معنا پیدا میکند. از این حیث، همان کسی به «حقوق بشر» متوسل میشود – یک فرد، یک گروه، یک اقلیت – که به دست دولت یا هر گروه فرادستی پاک بیحقوحقوق شده باشد. «حقوق بشر» حقوق بیچیزهاست، حقوق فقرا، حقوق آوارگان، حقوق مردمان بیدولت.
با این وصف تا جایی که به مورد اخیر میانمار – و دیگر موارد مشابه – مربوط میشود دقیقاً به اتکای گفتار «حقوق بشر» و خوانش رادیکال آن به مثابهی حقوق نا-شهروندان است که میتوان نسلکشی سیستماتیک دولت را محکوم کرد. «ایده»ی «حقوق بشر» ارزشاش را دارد که، به رغم رنگورورفتگی تاریخیاش، به اتکای قسمی بازفعالسازی سیاسی بازیابی شود. پاپسکشیدن از آن به واسطهی نقدهای مارکسیستی یا پسااستعماری نه فقط جاده را برای ارتجاع همواره میکند که دستان مردمِ بیچیز را در دادخواهی علیه سازوکارهای طردکنندهی دولتها و گروههای دموکراسیستیز خالی میگذارد.
👥علوم اجتماعی، مسائل روز
👥@SOCIAL_SCIENCE