پدر امیل ضد قهرمان است.
پدر امیل، نه کارگر است، نه کارمند، نه رستوراندار و نه نانوا. پدر او یک کشیش پانتکوتیست (تاکید این گروه بر لزوم نوسازی مذاهب و کرامات کلیسای اولیه بود)، یک سرباز، یک چترباز، یک معلم جودو و حتی یک فوتبالیست حرفهایست و اکنون خود را به عنوان یک «مامور مخفی» تعریف میکند. در واقع امیل، پدری مثل بقیه ندارد. او مردی است که فرزندش را نیمه شب از خواب بیدار می کند تا با وجود آسم، دمبل بزند. او میخواهد او را برای مقاومت تربیت کند.
پدر، پس از کودتا، دیگر از دوگل حمایت نکرد و به الجزایر فرانسوی رای داد؛ با این حال، قبلاً از ژنرال قدردانی میکرد و حتی ادعا میکرد که بهترین مشاور او بوده است. او همچنین دوست داشت از فرزند دوازده سالهاش ، یک سرباز کوچک بسازد.
در داستان هم
#طنز وجود دارد و هم
#ترس. امیل خوش شانس است که پدری دارد که قهرمان جودوی جهان، کشیش، مامور مخفی و دوست صمیمی دوگل است. پس بدیهی است که امیل از داشتن چنین پدری خسته نمی شود: بعد از آموزش نظامی، امیل باید نامههای ناشناس را برای دوگل ارسال کند، مخفیگاه بسازد و برای نوریف، که اخیراً از اتحاد جماهیر شوروی خارج شده بود، مخفیگاه پیدا کند.
در طول داستان، نویسنده سرنخ هایی را به خواننده میدهد که او را به این فکر می اندازد که شاید امیل و سُرژ (نویسنده) یک نفر باشند. همچنین به نظر می رسد نویسنده به ما میگوید که فقط از طریق
#طنز است که میتوانیم داستانی را بگوییم که در عین حال بسیار غیرمحتمل، خنده دار و سخت است.
کتابِ «شغل پدر» شامل ۲۲ فصل در ۲۸٠ صفحه است. داستان با مراسم خاکسپاری پدر شروع میشود و سپس زمان به ۵٠ سال عقب برمیگردد: یکشنبه ۲۳ آوریل ۱۹۶۱ زمانی که در الجزایر کودتای نظامی رُخ میدهد. پدر بسیار خشمگین است. امیل دوازده سال دارد و همراه مادر در آشپزخانه سوپ هفتگیشان را درست میکند. پدر خبر میآورد: «یک گروه شورشی در الجزایر قدرت را به دست گرفتهاند.»
ژنرال دوگل که رئیس جمهور فرانسه بود استقلال دوازده کشور افریقایی از جمله الجزایر را اعلام کرد و آن کشورها را در وابستگی یا عدم وابستگی اقتصادی به فرانسه آزاد گذاشت، با رهبران نظامی خود مشورت کرد و با انقلابیون الجزایر صلح کرد. در این زمان است که پدر امیل مخالف رئیسجمهور دوگل میشود و به الجزایر فرانسه رای میدهد.
✍ #مصطفی_بیان / ۱ اردیبهشت ۱۴٠۳
@Simurgh_Dastan