بعد اقا من چون اخر مینشستم یه ویوی خیلی خوبه نسبت به همه داشتم... دیدم عه سر یه امتحانی یکی داره تقلب میکنه و از قضا اونم منو دید که دیدمش... بعد ژنگ تفریح اومد بهم گفت تورو من با پسرا توی خیابون میبینم اگر بری حرف بزنی ابروتو میبرم...
منی که توی حالت عادی اجازه نداشتم تا دم در خونمون برم🤡
بعد کل سال پخش شده بود فلانی که من باشم عین دستمال دوس پسر عوض میکنه🤡🤡 طوری این شایعه جدی شد مشاور و مدیر اومدن یقمو گرفتم منم ادمی بودم که اینقدر تشنج داخل خونمون به اندازه کافی زیاد بود که اصلا زدم زیر گریه نمیتونستم درست توضیح بدم که بخدا این من نیستم...... که بعد مامانم اومد قضیه رو براشون توضیح داد و گفت این دختر نه وسیله ای داره که به اینترنت وصل بشه نه بدون نظارت میتونه از خونه بره بیرون
و اره خلاصه مادرم خیلی قشنگ همه رو مورد عنایت قرار داد
و این اولین باری بود که مادرم از تایم کاریش پاس گرفت و بخاطر من پاشد اومد مدرسه چون محل کارش میشد یه شهر دیگه...
اخرش اون حرومزاده رو لو ندادم... کلی حرف هم بعد از مامانم شنیدم ولی بدبختی اینه باز کل مدرسه میگفتن این دختره خبر چینه باهاش نگردید😐
احساس میکنم کل سال تحصیلی من یه جوک بزرگ بوده.... درهمین حد مضحک و مسخره... و من حتی با وجود تشنج داخل خونمون حاضر بودم توی خونه بمونم ولی نرم مدرسه از بس که معلم و دانش اموز های عوضی بودن... منم دختر ساکت ته کلاس بودم که درسش از قضا خوب بود... خوراک قلدری🤕
فقط کافی بود اینو یادآروی بشه تا دلم بخواد برگردم همشون رو به رگبار ببندم و من ادمیم که اگر کینه بگیرم نه قیافه ظرف رو فراموش میکنه نه اسمش رو نه حتی تن صداشو..... بدجور دلم میخواست یه اتفاقی توی زندگیشون بیوفته که نابود بشن