شبی در خواب #جوان زیبا و خوشرویی را دیدم که لحظات گرمیِ نگاهش و طراوت و شادابیِ سیمایش من را #مجذوب خودش کرد . من به او گفتم شما چه کسی هستی گفت : اسمم #عباس_دانشگر است. در فاصله ی چند متری دیدم که فرشی با گلهای رنگارنگ پهن است و #فضا آکنده از شمیم عطری دل انگیز است و تعدادی از #شهدا روی فرش ایستاده اند . #عباس به من گفت : به #مادرم بگویید زیاد نگران من نباشد جای من بسیار خوب است ،من پروانه وار و #آزاد پر کشیده ام . به نیت من به مدت دو سال #نماز قضای احتیاطی بخوانید ، من نیاز به نماز دارم . از خاله ام خانم عبدوس که معلم روخوانی و روانخوانی قرآن شماست تشکر کنید که به #نيت_من زیاد قرآن می خواند . صبح از #خواب بیدار شدم وقتی به کلاس قرآن رفتم برای خانم عبدوس تعریف کردم . اشک در چشمانش حلقه زد و گریست گفت #عباس را مثل #فرزندم دوست می داشتم . وقتی خبر #شهادتش را شنیدم در تمام مجالسی که شرکت می کنم به #یاد او قرآن می خوانم و #صلوات می فرستم .
🔻ای کاش #فانوس اطاعت بر دریای نفس غلبه کرده و #فراموش نمیکردیم که هر یک از ما جای #شهیدی را گرفتهایم.
🔻حضرت علی(ع) وقتی از قبرستان #شهیدان گذشتند، فرمودند: «اینجا آرامگاه #عاشقان است» و خداوند در قرآن می فرماید: « #شهیدان و #پیامبران برابرند»؛ آری این است مقام و منزلت #شهید.