🔹️#سیدعبدالغنی_حسینی پدر شهید #جاویدالاثر «سید علی حسینی» (در سن ۱۶ سالگی، ۱۱ بهمن سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید) در سن ۸۵ سالگی و بهعلت بیماری و کهولت سن جان خود را از دست داد.
🌷مرتب میگفت: من نمیدونم، باید هر طور شده کله پاچه پیدا کنی! گفتم: آخه آقا شاهرخ تو این آبادان محاصره شده غذا هم درست پیدا نمیشه چه برسه به کله پاچه!؟ بالاخره با کمک یکی از آشپزها، کله پاچه فراهم شد. گذاشتم داخل یک قابلمه، بعد هم بردم مقرّ شاهرخ و نیروهاش. فکر کردم قصد خوشگذرانی و خوردن کله پاچه دارند. اما شاهرخ رفت سراغ چهار اسیری که صبح همان روز گرفته بودند. آنها را آورد و روی زمین نشاند. یکی از بچه های عرب را هم برای ترجمه آورد.
🌷بعد شروع به صحبت کرد: خبر دارید دیروز فرمانده یکی از گروهان های شما اسیر شد. اسرای عراقی با علامت سر تائید کردند. بعد ادامه داد: شما متجاوزید. شما به ایران حمله کردید. ما هر اسیری را بگیریم، میکُشیم و میخوریم!! مترجم هم خیلی تعجب کرده بود. اما سریع ترجمه میکرد. هر چهار اسیر عراقی ترسیده بودند و گریه میکردند. من و چند نفر دیگر از دور نگاه میکردیم و میخندیدیم.
🌷شاهرخ بلافاصله به سمت قابلمه کله پاچه رفت. بعد هم زبان کله را درآورد. جلوی اسرا آمد و و گفت: فکر میکنید شوخی میکنم؟! این چیه!؟ جلوی صورت هر چهار نفرشان گرفت. ترس سربازان عراقی بیشتر شده بود. مرتب ناله میکردند. شاهرخ ادامه داد: این زبان فرمانده شماست!! زبان، میفهمید؛ زبان!! زبان خودش را هم بیرون آورد و نشانشان داد. بعد بدون مقدمه گفت: شما باید بخوریدش! من و بچه های دیگه مرده بودیم ازخنده ،برای همین رفتیم پشت سنگر.
🌷شاهرخ میخواست به زور زبان را به خورد آنها بدهد. وقتی حسابی ترسیدند خودش آن را خورد! بعد رفته بود سراغ چشم کله و حسابی آنها را ترسانده بود. ساعتی بعد در کمال تعجب هر چهار اسیر عراقی را آزاد کرد. البته یکی از آنها که افسر بعثی بود را بیشتر اذیت کرد. بعد هم بقیه کله پاچه را داغ کردند و با رفقا تا آخرش را خوردند. آخر شب دیدم تنها درگوشه ای نشسته. رفتم و کنارش نشستم. بعد پرسیدم: قا شاهرخ یک سئوال دارم؛ این کله پاچه، ترسوندن عراقی ها، آزاد کردنشون!؟ برای چی این کارها رو کردی؟!
🌷شاهرخ خنده تلخی کرد. بعد از چند لحظه سکوت گفت: ببین یک ماه و نیم از جنگ گذشته، دشمن هم از ما نمیترسه، میدونه ما قدرت نظامی نداریم. نیروی نفوذی دشمن هم خیلی زیاده. چند روز پیش اسرای عراقی را فرستادیم عقب، جالب این بود که نیروهای نفوذی دشمن اسرا رو از ما تحویل گرفتند. بعد هم اونها رو آزاد کردند. ما باید یه ترسی تو دل نیروهای دشمن میانداختیم. اونها نباید جرات حمله پیدا کنند. مطمئن باش قضیه کله پاچه خیلی سریع بین نیروهای دشمن پخش میشه....
خیلی کم خانه بود، اکثراً ماموریت بودند..اطرافیان همیشه اعتراض میکردند و به من میگفتند که شما چگونه تحمل میکنید بچهها یک دل سیر پدرشان را ندیدند.یک روزی به او گفتم:«خسته نشدی؟ نمیخواهی استراحت کنی؟؟ گفت:«مگر دنیا چقدر است که من خسته شوم؟ برای استراحت هم وقت زیاد است...
. 🔹حاج احمد با دوستان دو نوع برخورد داشت: یکی حین مأموریت و یکی بیرون از منطقه مأموریت. زمان مأموریت و انجام وظیفه ظاهراً خیلی خشن و با ابهّت برخورد میکرد؛ به شکلی که نزدیک ترین بچه ها به او، جرئت نمی کردند کوچکترین خنده ای بر لب بیاورند و با او یا با همدیگر شوخی کنند. بچه ها ترس داشتند از اینکه عملیاتی اگر موفق نبود و یا عده زیادی از بچه ها به شهادت می رسیدند، دور و اطراف حاج احمد پیدایشان بشود؛ ولی همین حاج احمد وقتی که از منطقه خارج می شدیم و به مرخصی می آمدیم، آدم دیگری بود. هیچ کس نمی توانست تشخیص بدهد که ایشان همان حاج احمد منطقه است. با بچه ها می گفت و می خندید و شوخی می کرد. از این لحاظ شخصیت عجیبی بود
بعد از عمليات خيبر با #آقا_مهدى_باكرى به حمام رفتيم.... در حين دوش گرفتن متوجه شدم شانه هاى آقامهدى جراحات زيادى برداشته است. علت اين امر را از آقامهدی جويا شدم که از پاسخ دادن امتناع كرد؛ ولى وقتى اصرار مرا با قسم دادن به روح برادر بزرگوارش حميد دید و از من قول گرفت تا اين موضوع را در جايى بازگو نكنم، گفتند: «بعد از عمليات خيبر جنازه هايى در آن سوى خط پدافندى جامانده بود كه مجبور شدم به وسيله طناب آنها را به اين سوى خط منتقل سازم كه در اثر استمرار كار شانههايم زخمى شد..."
جزء اطلاعات و عملیات بودن یعنے بی نام و نشان شدن یعنے دل ڪندن یعنے قید همه چیز را زدن سر دادن و جان دادن امّا تسلیم نشدن ... مردان خدا اینچنین بودند از همه چیزشان گذشتند ولی پای اعتقادشان راسخ ایستادند و عاشقانه سوختند و گفتند هرگز #ذلت_نمی_پذیریم... اما تسلیم شدن؛ که این روزها به نام مصلحت و اعتدال و ... اتفاق افتاده و #عزت_ملت لطمه دیده، یعنے تخلیهٔ اطلاعاتے شدن یعنے لو دادن عملیات یعنے سر شکستگی .... مسؤلین مراقب باشند در کدام راه قدم گذاشته اند!
بہ یاد #شهید بے مزار مهمان حضرت زهرا سلام اللّه علیها فرمانده گمنام اطلاعات و عملیات لشگر ۲۷ حضرت محمد رسول اللّه (ص)
ما پيـروان نسل زينبيـم ؛ غيرت زينـب (س) در رگهای ماست و قدرت حسينـی در دست هايمان ؛ قلبمان از علــی (؏) است ، خلق مان از محمـــد ﷺ و زبـان مـا از فاطمــه (س) ؛ ايـن قلـــم ها امانتنــد و روزی بابت اين امانت از ما سوال خواهند كرد.
با سلام امروز روز ولادت #شهید_مدافع_حرم و #جاویدالاثر #حسن_رجایی_فر هست . به نیت شهید قرار هست #ختم_صلوات جداگانه ای در نظر بگیریم.از شما بزرگواران درخواست داریم در این امر خداپسندانه شرکت کنید و ان شاء الله بواسطه ی شرکت شما عزیزان در ختم صلوات ها شفاعت شهید عزیز شامل حالتان شود.
دوستانی که در ختم صلوات شرکت می کنند در پی وی اینجانب تعداد صلوات ها را اعلام کنند تا در دفتر شهدا برایشان ثبت شود.
🌷#زمان : چهارشنبه 18 اردیبهشت 98 - بعد از افطار 🕊#مکان : مسجد جامع روستای فرم 🌷 از عموم برادران و خواهران جهت تجدید میثاق با آرمان های شهدا دعوت به عمل می آید . 🕊خانواده شهید مدافع حرم #جاویدالاثر_علی_عابدینی
#شهید_مهدی_باکری در مرحله مقدمات عملیات بدر، رزمندگان را برای نبردی مردانه و عارفانه دعوت میکند این شهید در شب عملیات #وضو میگیرد و همه گردانها را یک یک از زیر قرآن عبور میدهد و توصیه میکند: «برادران! خدا را از یاد نبرید #نام_امامزمان (عج) را زمزمه کنید. #دعا کنید که کار ما برای خدا باشد. از پشت بیسیم نیز همه را به ذکر «لاحول و لاقوه الا بالله» تشویق میکند»...
در اولین شب عملیات بدر موفق به شکستن خط دشمن میشود، در مرحله دوم عملیات هم خسارات و شکست سنگینی به دشمن بعثی وارد میکنند. . .