زندگی به سبک شهدا

#باور
Channel
Logo of the Telegram channel زندگی به سبک شهدا
@Shohada72_313Promote
643
subscribers
32.4K
photos
32.4K
videos
2.4K
links
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
بسم الله الرحمن الرحیم


💥 مواظب اراجیف باوری های مجازی باشیم


🖊یکی از بزرگترین معضلات فضای مجازیمون، #اراجیف_باوری طیف زیادی از کاربراشه و از اونور مقاومتشون در برابر واضح‌ترین و روشن‌ترین #حقایق

👈 مثلا بهشون بگو خمینی هندیه❗️
سندش هم فلان پست کانال پشمک آباد تو تلگرامه❗️
نه تنها #باور میکنن ،بلکه ازش به عنوان #سند در مباحث هم استفاده میکنن❗️😅

اما حالا بهشون بگو #داعش رو #آمریکا ساخته❗️
ترامپ خودش گفته!
کلینتون اعتراف کرده!
شک نکن #شک میکنه به حرفات 😀

👈 بهشون بگو #آخوندا زمان رضا پالان،
با حمام و آب لوله‌کشی و بهداشت مخالف بودن و ...( در حالی که دین اسلام میگه نظافت و بهداشت جزیی از ایمان است)❗️
گل از گلشون میشکفه و سریع واسه شونصد نفر فوروارد میکنن😐😐

🖊 حالا اگه بهشون بگی شاه #فساد_جنسی داشته طبق شهادت دهها شاهد و هزاران سند و اعتراف نزدیکانش، میگه اینا همش دروغه
و چرا به یه بنده خدا #تهمت میزنی!😐

👈 بهشون بگو این عکس متعلق به #جنتیه که داره دست #شاه رو میبوسه!
بی درنگ و بدون هیچ تحقیقی عکس رو ذخیره میکنه تا شب تو گروه دوستان و همکارانش بفرسته و ژست من یک همه‌چی دان هستم دربیاره❗️
🖊 حالا اگه عکس #جنایات و وحشی‌گری‌های آمریکا و اسراییل رو نشونشون بدی،
اولین جمله‌ای که میگن اینه که "احتمال داره #فوتوشاپ باشه" یا "از کجا معلوم اینا آمریکایین"! 😳

حالا بگو شاه سال ۵۷ به گزارش سازمان ملل ۳۵ میلیارد دلار از کشور خارج کرده
یا حادثه #یازده_سپتامبر طبق شواهد و اسناد متقن، کار خودشون بود!
بگو هواپیمای ایران رو آمریکا زد!
بگو خود کلینتون میگفت از تروریستها حمایت میکردن!
کل اینترنت رو شخم میزنن بلکه بتونن یه مطلب در رد این ادعاها پیدا کنن! 😑

🖊تو همین جنگ روسیه و اوکراین همه اسناد رسمی و امنیتی وجود سایت های تولید سلاح های شیمیایی و بیولوژیکی تو اوکراین را که همه منابع تایید کردند را رد و روسیه رو محکوم می‌کنند ولی در جنایات جنگی یک دهه گذشته عربستان علیه مردم مظلوم یمن میگن عربستان سعودی بی گناهه و داره از حریم امنیتی خودش دفاع می‌کنند😐😐😐

🖊در سطح دنیا بخاطر جنگ روسیه و اوکراین که ۷۰ درصد روغن و ۳۰ درصد غلات جهان از این دو کشوره و اروپا سه هفته وارد جیره بندی غذایی شده است میگن اروپا چقدر خوبه به همه حقوق میده( همان یارانه افزایش قیمت ها) !!!
به دولت میگن چرا با قاچاق و مافیا مبارزه نمیکنی و یارانه رو افزایش نمیدی حالا دولت آرد یارانه ای ۳۸ هزار تومان که در حال قاچاق بوده جلوشو گرفته تا یارانه رو بصورت حقوق به خود مردم بده میگن دولت خائن به مردم و ظالم است و....!!!!

🖊 این جور آدما حرفای لجن‌ترین و فاسد‌ترین افراد رو راحت‌تر میپذیرن اما در مقابل حرف حق...


🖊 خداوند منان توی قرآن به یک دسته از افراد میگه: "اینها مثل خرهایی هستند که کتاب حمل میکنند" (سوره جمعه آيه ۵)

این جمله دقیقا وصف همین افراده...

🖊 دوستان #سواد_رسانه‌ای خود را افزایش دهیم ( سواد تشخیص درست از غلط و اینکه هر رسانه ای دنبال چهارچوب اهداف خودشان هستند ن حقیقت) و حق جو و حق طلب باشيم (عدالت را بر مبنای حقیقت و جامعه ببینیم ن مصلحت سیاسی احزاب) تا مورد سواستفاده فکری دشمنان اسلام و کشور عزیزمان و همچنین احزاب سیاسی و رسانه ها قرار نگیریم و پیاده نظام ارتش استکبار جهانی نشویم...

#قریش_حسین_پور


#کانال_زندگی_به_سبک_شهـــــدا
📡 @shohada72_313👈
در وصف قایق های پرنده ی #باور_۲ فقط همین یک جمله رو میگم که هر چی غرب با هالیوود و کارگردان هاش تو خیال خودش، تصور میکنه تو ایران انسانهای ترازی هستند که اونهارو به واقعیت تبدیل میکنه و ترسی که هالیوود با فیلمهای مثلا ترسناک، برای مردم دنیا ایجاد میکنه رو برای غرب ایجاد میکنند

به اندازه ارادتت به #شهدا فراورد کن و به اشتراک بزار👇
🆔 @shohada72_313
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_بیست_و_ششم

💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش #مقاومت می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟»

از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش #زخمی شده!»

💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز

از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.

💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بی‌قراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم.

دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.

💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگ‌هایش نمانده است.

چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از #نفس افتادم.

💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.

زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.

💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.

شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم #باور نگاهم نمی‌شد.

💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.

با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.

💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»

دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوری‌ام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!»

💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره #مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.

#حیایم اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را #نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم.

💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد.

عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد.

💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.

پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت.

💠 بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.

هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد...


ادامه_دارد

✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد