. قبل از انقلاب اسلامی، پدربزرگ من و پدر او اصلاحات وسیعی اجرا کردند که حقوق گستردهای به زنان اعطا میکرد. پیشرفت یک نسل از زنان، نویدبخش پیشرفتهای بیشتری در نسلهای آینده بود و چشمانداز روشنی پیش روی هم زنان و هم مردان ایران دیده می شد. بسیاری از زنان آن نسل در تصویب «قانون حمایت از خانواده» در سالهای ۱۹۶۷ و ۱۹۷۵ نقش داشتند و اینگونه بود که قدمهای بلندی به سوی برابری برداشته شد. این قوانین، چندهمسری را ممنوع کردند، به زنان حق طلاق دادند، حق ارث دادند و حداقل سن مجاز ازدواج برای زنان را به ۱۸ سال رساندند اما این قوانین بعد از انقلاب ۵۷ همه ملغی شدند. همین چند ماه پیش لایحهای که قصد داشت ازدواج دختران زیر ۱۳ سال را ممنوع کند رای نیاورد.
این نقض نظاممند حقوق بنیادین زنان ایران به معنی وضع محدودیتهایی حسابشده و متعصبانه بر استقلال آنها است. تلاشی است برای خفه کردن قدرت و شجاعت طبیعی آنها و باید جلوی این بیعدالتی ایستاد. زنان ایرانی مثل فرح ۱۵ ساله به استقلال و قدرت اراده معروفند؛ این است که همچنان هر روز به نبرد با سرکوبگران خود میروند. اما آنان نیازمند پشتیبانی هستند. موج کنونی خواست حقوق برابر نمیتواند فقط برای زنان غربی باشد. باید برای تمام زنان باشد، بویژه زنان هموطنم. زنان ایران شایسته آن هستند که از همان فرصت، تایید و آزادی برخوردار باشند که فرح دارد. خوب که گوش کنیم، صدای میلیونها زن ایرانی را میشنویم. زنان ایران از کسی انتظار ندارند نجاتشان دهد. می خواهند صدایشان را بشنوید گوش میکنید یا نه؟
زنان قوی و پرافتخار ایران زیر ضرب تبعیض قانونی، بیعدالتی، محرومیتهای اجتماعی و فرصتهای اقتصادی نابرابر؛
با این مقولات است که زنان کشور من هر روز به یاد میآورند که دولتشان آنان را شهروند درجه دوم محسوب میکند. این واقعیت -شهروند درجه دو بودن- هر روز با بدترین آزارها و محدودیتها و توهینها تحکیم میشود. بدتر از همه، واقعیت تلخ آنست که ازدواج کودکان هنوز غیرقانونی نشده و گهگاه دختران خردسال و کودک را مجبور به ازدواج با مردانی سالها بزرگتر از خود میکنند. این اعمال مشمئزکننده را که میشنوم به یاد خواهر کوچکم فرح میافتم. فرح پانزده ساله است. دختری است باهوش، ورزشکار، زیبا و البته آزاد؛ گرچه اگر از خودش بپرسید شاید در مورد آخری مناقشه کند. چون مثل تمام دختران نوجوان، همیشه درگیر دعوا با مادرمان برای مقابله با تمام محدودیتها است.