ديشب، در مسير بازگشتم از بابل به تهران، خداي بزرگ لطفي كرد و با هماهنگي دوستانم به ديدار خانواده شهيد مدافع حرم اقا مصطفي زال نژاد در امل رفتم .
عزيزي كه هفته اي از شهادتش مي گذشت .
.
ابتدا به خانه پدريش رفتم و با پدر و مادر و برادر روحانيش ديدار كردم . خانواده اي بسيار با روحيه و سرشار از معنويت و پدري كه خود
#جانباز #دفاع_مقدس است و سالهاست در امل، با تاكسي اش، امرار معاش مي كند .
.
پس از ان، به خانه خود شهيد رفتيم . در بدو ورود شيردختري از ما استقبال كرد كه بعد فهميدم
#زينب نه ساله و يادگار اقا مصطفي است . بابايش يادگاري ديگري دارد،
#طاهاي سه ساله كه خواب بود و شايد خواب بابا مي ديد .
.
دوستانم گفتند بعد از مراسم تشييع پيكر بابايش، طاها، حالش بد شده و او را به بيمارستان مي برند و سرم مي زنند ، و وقتي به خانه برش مي گردانند، عكس بابايش را بغل كرده و ارام خوابيده .
.
در رفتن به خانه شهيد، پدر و مادر و برادر اقا مصطفي هم بودند، خانواده اي كه در يك هفته گذشته و پس از شنيدن خبر شهادت فرزند عزيزشان، پايشان ياري شان نكرده بود تا به اينجا بيايند .
مادرش كه داخل شد، اشك امانش نداد و گفت : جاي مصطفايم خالي است و منِ ويران شده، ويران تر شدم .
.
دو تن از
#همرزمان اقا مصطفي هم بودند و از ضعف
#سياست_هاي_رسانه اي كشورمان و نيروهاي
#مقاومت، در انعكاس صحيح و كامل انچه در سوريه مي گذرد، انتقاد داشتند .
.
برايشان از
#محدوديت_ها و بعضا
#سوء_مديريت ها،
#مشاوره_هاي_نادرست، و بعضا
#اعتقاد_نداشتن_برخي ها به اين راه و ... گفتم و گفتم: جانا سخت از زبان ما مي گويي !
.
به هر حال ديدارشان، سفر چند ساعته ام را به مازندران، پر بارتر كرد، اميد كه اقا مصطفي و دوستان و ياران شهيدش، دستگيرمان باشند . ان شالله
.
.
#والعاقبه_للمتقين @Shemshadichannel#حسن_شمشادي_خبرنگار .
#بابل #امل #مازندران #مدافعان_حرم #شهداي_مدافع_حرم #خانواده_هاي_شهداء #سوريه #سوريا #شام و
#امان_از_شام