🔷🔆در کلاس درس
استاد شریعتی
🖋مهدی ممکن
🔆به دبیرستان راه یافته بودم، و به اقتضای سن کنجکاو. شهر بزرگ نبود. میشد همه جا سر کشید؛ بازار دین همه جا پر رونق و کالای آن متنوع و فراوان، عرضهکنندگان آن هم نوعاً افراد با انگیزه و دلسوز بودند، به آنچه تبلیغ میکردند «یقین» داشتند؛ در برخورد با یک مشتری به سن و سال من مسؤولانه رفتار میکردند، نگران بودند مبادا بابی (بهایی) شوم و یا به بلشویکی روآورم یا نااهل گردم. و لامذهب و بینماز و ... مدتی یک روحانی به نام شیخ محمود که فرد زاهدی بود اصرار داشت از دبیرستان دست بردارم و پر مدرسه نواب به تحصیل علوم دینی بپردازم، مشابه همین اصرار را شیخ سلمان داشت که به مدرسه خیرات خان بروم که استدلال مینمود که علوم جدید به دین انسان شبهه وارد میسازد. مرز بیدینی از دبیرستان شروع میشد به همین جهت بسیاری از رفتن فرزندشان به دبیرستان جلو میگرفتند.
🔆سه سال سیکل اول طی شد، در سیکل دوم
استاد شریعتی به عنوان دبیر ادبیات عربی معرفی شدند؛ در اولین ساعات، پس از معارفهٔ مختصر و بدون حضور و غیاب که هیچگاه انجام نمیدادند؛ با نام خداوند جان و خرد، کلاس را با این پرسش آغاز کردند که آیا کسی سورهٔ والعصر را میتواند از حفظ بخواند؟! یک نفر دست بلند کرد و با اشارهٔ دست
استاد سوره را بدون غلط خواند و تلاش کرد کلمات حتماً از مخرج ادا شود! پرسیدند: معنی آن را میدانید؟ نمیدانست؛ آنگاه خود
استاد ضمن ترجمهٔ سوره، به شرح مبسوطی از علت نزول سوره و توضیح اینکه چرا قرآن به زمان سوگند
یاد کرده است و انسان چرا با از دست دادن زمان زیانکار است و ... پرداختند.
آن روز کلاس خاتمه یافت. بدون اینکه از درس از درس عربی سخنی به میان آید. در کلاس هفتهٔ بعد،
استاد شاگردان را آزاد گذاشتند تا اگر کسی در مورد مطالب نوبت قبل پرسشی دارد طرح نماید؛ چند سؤال شد و مباحث تا پایان کلاس به درازا انجامید؛ اظهارنظر همکلاسان نشان میداد که انتخاب سورهٔ عصر، برای طرح در اولین کلاس، بسیار حساب شده بود و این پیام که زمان را بیهوده از دست ندهند، عموماً دریافته بودند. جلسهٔ سوم را
استاد با سورهٔ انشراح آغاز کرد تا مانند قبل تا پایان ساعت ادامه یافت؛ کلاس هفتهٔ بعد با سورهٔ تکاثر و هفتهٔ بعد با سورهٔ ماعون و بعد با سورهٔ علق و به تدریج سورههای بزرگتر، و چون شرح هر سوره همیشه با توضیح حوادث منجر به نزول آن همراه بود و تازگی داشت، شاگردان کلاس را جذب میکرد و همه مشتاق ادامه بودند.
🔆سال تحصیلی به نیمه رسیده بود و همچنان از درس عربی در کلاس خبری نبود. طبعاً برای شاگردان این پرسش مطرح بود که تکلیف درس عربی چه میشود؟ تا بالاخره
استاد، خود به سخن آمد و روزی در پایان کلاس چنین گفت: شما با این یک ساعت درس عربی در هفته، عربیدان نمیشوید؛ برای نمرهٔ امتحان هم نگران نباشید، چون میتوانید با مطالعهٔ کتاب درسی مربوطه نمرهٔ خود را تضمین کنید؛ من ترجیح میدهم بیشتر اوقات کلاس با همین مباحثی که تاکنون جریان داشته ادامه یابد. علت آن را در آینده در خواهید یافت.
🔆بدین ترتیب آن سال به پایان رسید؛ سال بعد
استاد، کلاس درس عربی را بر روال سابق شروع کردند؛ ضمن اینکه برای اولین بار سخن از نهجالبلاغه و مباحث آن به میان آوردند. نام نهجالبلاغه آن زمان نه تنها برای همکلاسان ناآشنا بود، بلکه بیشتر محافل مذهبی آن روز مشهد، چنان با آن بیگانه بودند که گویی در فرهنگ و معارف اسلامی هیچ جایی نداشته است!
با وجود اینکه متن نهجالبلاغه سنگین و مشکل بود،
استاد اصرار داشتند دانشآموزان تا آنجا که میتواند با آن آشنا شوند. فرازهایی از بعضی خطبهها را برگزیده و ضمن توضیح و شرح آنها، توصیه میکردند که محصلین آنها را حفظ نمایند؛ از آن جمله فرازهای خطبهٔ قاصعه که غالباً در مذمت جهل و تعصب و تحجر ایراد شده است و همچنین خطبههایی که موضوع آنها به خوارج و موضعگیری آنها در جنگ صفین و عواقب آن که به نهروان انجامید، و
استاد در هر فرصت توضیحاتی در مورد آنها میدادند.
🔆در گفته و سلوک
استاد شریعتی در کلاس، همواره آثار نگرانی و دغدغه به چشم میخورد، اما نه از آن جهت که محصلین بابی شوند یا بلشویک یا لامذهب و نااهل ... ، ریشهٔ اصلی درد ایشان همان چیزی بود که بعدها زنده
یاد فرزندش تحت عنوان «مذهب علیه مذهب» تصویر کرد. بهتدریج به اشتباه خود پی برده بودم و فهمیدم که تابلوی «کانون نشر حقایق اسلامی» در کوچه چهارباغ، تابلوی فروشگاهی معمولی نیست و کالایی که آنجا عرضه میشود، از نوع دیگر است، مشتری شده بودم و سعی میکردم جلسهای از دست نرود که زیانکار باشم: قسم به زمان که انسانها در زیانکاریند مگر ...
📌ادامه در لینک زیر
#یاد_استاد#آموزگار_دین_تساهل#محمد_تقی_شریعتی#سی_پنجمین_سالیاد#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی 🆔 @Shariati_SCFhttps://bit.ly/3v1jsC9