¶ زنی که
نزار قبانی دربارهاش مینویسد واقعی است یا خیالی؟ نسبت وجود آن در خارج چهقدر است؟
✓ نودوپنجدرصد زنان شعر من از گوشت و خونند و فقط پنجدرصدشان نمک و فلفل و ادویهاند. برای پختن شعر، این ادویهها لازم است. زیرا غذا بدون دارچین و بادیان و فلفل قرمز از گلو پایین نمیرود.
هیچوقت عشق و رابطه عاطفی را با دوربین تجربه نکردهام. برای اینکه در مورد جنگ بنویسی، حتماً باید بجنگی، برای اینکه در مورد انگشتان زن بنویسی، حتماً باید در مورد صنعت حریر دمشق بدانی و در نهایت برای اینکه در مورد جزئیات عشق بنویسی، باید از عشق بمیری.
¶ در شعرتان از الگوی کلّی غزل عربی خارج شدهاید. از این جهت که زن در اکثر اوقات یکی است، امّا تعداد زنان شما زیاد است.
✓ زن در شعر عربی یکی است که اندامش تکرار شود. به جز عمر بن ابیربیعه، تمام زنان غزل از دستگاه کپی سردرآوردهاند. قبول دارم که در شعرم زنها زیادند امّا این به خاطر هنر است، نه به خاطر شهریاری. من ذاتأ به عنوان یک مرد، فقط روی یک زن تمرکز میکنم و دوست دارم با یک زن به آرامش برسم امّا به عنوان یک هنرمند، دوست دارم تمام زنان جهان را به تصویر بکشم، زیرا وقتی فقط یک مدل برای نشان دادن به بازدیدکنندگان داشته باشم، نمیتوانم برای نقّاشیهایم نمایشگاه برپا کنم.
¶ در مورد زن بسیار صحبت کردهاید، برای او نوشتهاید و در موردش سرودهاید. زن شما (یا بهتر است بگویم زنان شما) در دورهای زن همهی ما (یا زنان همهی ما) شدهاند. آیا به عقیده شما شاعر در مورد یک زن و یک معشوقه مینویسد یا اینکه از زنی در خلأ مینویسد؟ زنی که میجوید و نمییابد.
✓ زنی که دوستش دارم، میشود همه زنان جهان. این معجزهی عشق است که بزرگتر از آن، معجزهای نیست. عشق، تمام زنان جهان را در یک زن جمع میکند. تمام لبها را به یک رنگ و تمام اندامها را به یک اندازه که اندازهی اندام معشوقه است، درمیآورد. به همین دلیل، بسیار خوشحالم کردید وقتی گفتید زن من با زن شما و زنان من با زنان شما یکی شدهاند. یقیناً من از مشارکت شعری شما با خودم در معشوقههایم غیرتی نمیشوم، البته تا وقتی که این مشارکت بر کاغذ باقی بماند!
در مورد نوشتن دربارهی زن در خلأ باید بگویم که تاکنون در زندگیام مرتکب چنین کاری نشدهام. زیرا من نیاز به مواد اولیهای دارم که با آنها کارم را شروع کنم. نقاشی بدون قلممو و رنگ محال است. مجسمهسازی بدون سنگ یا برنز محال است. موسیقی بدون نُت محال است و آشپزی بدون زغال سنگ و هیزم محال است.
¶ وقتی شاعر معشوقهاش را مییابد، آیا او را رها میکند؟ وقتی در مورد او مینویسد، آیا او را در چشمان خود رو به افول میبیند؟ آیا یک زن، شاعر را محدود میکند؟
✓ رابطه با زن، بسیار حسّاس و شکستنی است. شاعر، زنی را رها نمیکند مگر اینکه آن زن دیگر شگفتی نیافریند و به سنگ تبدیل شود. زن برای شاعر حکم ژنراتور را دارد. تا زمانی که ژنراتور روشن باشد و بتواند در اطراف شاعر و در فکر و خیالاتش، نور و گرما تولید کند، هم زن و هم شعر در قید حیات باقی میمانند.
زن در چشمان شاعر خاموش نمیشود، مگر اینکه دچار تکرار و تشابه شود و به نوار کاست تبدیل شود. یک زن اگر بتواند در هر لحظه زمان را روشن کند و برق اختراع کند، شاعر را محدود نمیکند، مثال «آراگون» یا «الزا تریوله» گواهی آشکاری است که نشان میدهد یک زن میتواند فشردهی تمام زنان جهان باشد.
📚 برشی از کتاب
#کلیدهاگفتگوهایی با
#نزار_قبانی پیرامون شعر و زندگی
ترجمۀ
#انسیه_سادات_هاشمینشر
#شهرستان_ادب📚 آیدی خرید تلگرامی کتب
#انتشارات_شهرستان_ادب 📚@adab_book📚 سایت خرید اینترنتی
📚Adabbook.comکانال رسمی انتشارات شهرستان ادب:
@ShahrestanAdabPub