کویر، منتظر ابر ها و باران است
ببار در دل من! خاطرم پریشان است
به خاطر تو گذشتم از آنچه حقم بود
سزای خوبیِ بی چشمداشت، کفران است
به این امید که شاید ببینمت، هر صبح
نگاه من سر هر کوچه و خیابان است
تو شاهزادۀ قصری و بی خبر هستی
به جرم خواستنت یک نفر به زندان است
عذاب قبر مگر بد تر از ندیدن تو ست؟
چه قدر بعد تو مردن برایم آسان است
بیا!زمان زیادی نمانده است که عمر
چه خواهی و چه نخواهی تو، رو به پایان است
دلم گرفته ولی تازگی ندارد که
دو سال می شود این درد کهنه مهمان است
سرم به شانه ی تو فکر میکند وقتی
پرنده ای شب طوفان به فکر یک لانه است
شده ست شایعه در شهر دوستم داری
میان سینه ام امشب شهاب باران است
#فاطمه_سلیمان_پوراز مجموعه غزلِ
#سرم_به_شانه_تو_فکر_می_کندنشر
#شهرستان_ادبکانال تخصصی کتب
#شعر و
#داستان :
@ShahrestanAdabPub