...وَ تو
با یک فصل سپید میآیی
آن چنان تیز
که لختههای چسبیده
به شیشهی خاموشیام
میبُرد ... ✍️ #مهری_چراغی_موژان
@mehri.cheraghiofficial 👈اینستاگرام
ثانیه ها با روشنایی آب به بدرقه ات آمده اند چمدان بسته ای ته تغاری تابستان! از پنجره به تو مینگرم که با لبخند وخنکای مهری که در تن داری عزم سفر کرده ای ، سفرت سلامت باز به انتظار نوبرانه هایت مینشینم. تا گوشواره های گیلاس و گردن بندی از تاکها برایم سوغات بیاوری. عطر نارنج و ترنج در هواپیچیده است. ثانیه های نارنجی را در ایستگاه آخر به انتظار نشسته ای. به بدرقه ات آمده ام و به پیشواز پاییزمیروم . درخت حیاطمان دامن پلیسهٔ زرد و نارنجی اش را باز کرده تا عاشقانه تن به زمین دهد. به آسمان نگاه کن ؛آغاز کوچ پرستوهاست... چقدر دلم کوله پشتی ،مدرسه و حوض نقاشی را میخواهد. امروز دلمنسیم پاییزی را میخواهد. ای شهریور؛ تا به حال به آسمان از لابه لای درختان که خبر از پاییز میدهند نور کمرنگ خورشید را نگاه کرده ای! چقدر التیامبخش سردی پاییز است ؛ تا به حال از برگهای زرد ونارنجی اش بالشی دوخته ای ! یا صدای خش خش فرش زرد ش را شنیده ای ! مینشینم باتو ،کنار تو، ثانیه های آخر را در ایستگاه به انتظار پاییزِعاشق سفرت سلامت ته تغاری تابستان...