در حضیض کدام تنگنا
چروک شد حریر تنت
جامه دانهای بی احتیاط
از چشم من افتادند
راستی
به کدام آفتاب
شکایت کنم
کوتاهیِ سایه ات را
روزگار چه بیگدار
قاب گرفت نگاهت را
در چارچوب دلتنگی
دیوار به دیوارِ تو
دورم به دیریِ بی قرینه ی قرن ها
کاش چاییِ قند پهلوی ات
هیچوقت سرد نمی شد
زندگی همین چهار لقمه زنجموره
بیشتر نبود
چه زود جمع کردی
سفره ی دلت را
هنوز
بوی نان تازه وعطر پنیرِ شمالت
از شامّه ی پنجره
گنجشک می چیند
✍🎙#اڪرم_نورانی 📚#خوشه_خوشه@Shahrekabod