🌷کانال شهید حاج حیدر ابراهیم خانی🌷

#خاطره
Канал
Логотип телеграм канала 🌷کانال شهید حاج حیدر ابراهیم خانی🌷
@ShahidebrahimkhaniПродвигать
43
подписчика
8,91 тыс.
фото
1,33 тыс.
видео
346
ссылок
🔴خادم الشهداء: @m_reza_78
#خاطره_ای_زیبا_از_سیلی_خوردن #محافظ_امام_خامنہ_ای

🔸در یکی از ملاقات های عمومی حضرت آقا، جمعیت فشرده‌ای توی حسینیہ نِشسته بودن و بہ صحبتای ایشون گوش می‌دادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم.

🔹اون روز، بین سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم بہ پیرمرد لاغر اندامی افتاد کہ شب‌کلاه سبزی بہ سر داشت و شال سبزی هم بہ کمرش.

🔸تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست بہ سمت آقا برود کہ راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی....چیہ؟! می‌خوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل این‌کہ ما از یہ جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی می‌زد. کم‌کم، داشت از کوره در می‌رفت کہ شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجہ پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی بہ من انداخت و بعد، انگار کہ پشت حریف قَدَری رو بہ خاک رسونده باشہ، با عجلہ، راه افتاد بہ سمت آقا.

🔹پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سہ قدم برنداشته بود که پاش بہ پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد.

🔸اومدم از زمین بلندش کنم کہ برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «بہ من پشت پا می زنی؟» سیلی‌اش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد.

🔹توی شوک بودم کہ آقا رو رو بہ روی خودم دیدم. بہ خودم کہ اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. بہ خاطر جدّش، فاطمہ زهرا، ببخش!»
درد سیلی همون‌موقع رفع شد.😍😍

👌بعد سال‌ها، هنوز جای بوسہ گرم آقا رو روی صورتم حس می‌کنم.»😊

#محافظ_حضرت_آقا

@shahidebrahimkhani
🍃🌹| #مادرانہ

حدودا دوم یا سوم راهنمایی بود، روز مادر که رسید تازه یادش اومد که هدیه ای تدارک ندیده، پول زیادی هم نداره که چیز قابل توجهی برای مادر بخره...

روز میلاد حضرت مادر سادات که رسید، یهو دیدیم محمد دست پر اومده خونه!
کادوی حجیمی دستش بود و یه دسته گل گلایول سفید!!!

کادو رو که باز کردیم، دیدیم هرچی پول داشته گذاشته و فقط تونسته ظرف پلاستیکی دوتومنی از دست فروش کنار خیابون بخره. مادر از دیدن این هدیه خیلی ذوق زده شد..


بالاخره پسرش تمام احساس و داراییش رو گذاشته بود برای هدیه روز مادر...
اما جای سوال بود که چرا دسته گل گلایول سفید؟؟؟
مگه عزاست؟!!!!

بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن و پرس و جو از آقامحمدرضا تازه کاشف به عمل اومد که گلها رو از تاج گل ختم یه بنده خدایی برداشته بود!!!
گویا مراسم ختم تموم شده بوده و تاج گل رو گذاشته بودن کنار سطل آشغال، محمد هم گلهای سالم رو جداکرده بود و دسته گل روز مادر درست کرده بود!!!!!

هرسال روز مادر، وقتی از مادرم می پرسیدیم بهترین هدیه چی بوده، همین دوتا کادوی بااحساس و بی ریا رو نام می برد.

محمدرضا بود دیگر....
خالصانه کار می کرد و هرچه در توان داشت، می گذاشت...

#خاطره_روز_مادر
#شهيد_محمدرضا_دهقان
#مینویسم_عشق_بخوان_مادر

🌹※•﴾ ﴿•※🌹

@shahidebrahimkhani
گفتمش بي تو #دلم مي گيرد
گفت با #خاطره ها خلوت كن
گفتمش #خنده به لب مي ميرد
گفت با #خون جگرعادت کن

ـ•✾•🌿🌺🌿•✾•ـ

#شبتون_شهدایی
#التماس_دعای_شهادت


@shahidebrahimkhani
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#خاطره ای شیرین و شنیدنی از زبان سردار شهید حاج حسین همدانی...
🍃🍂🍃
@shahidebrahimkhani
#خاطره_ای_از_شهید_جمال_رضی 🕊🌺

یکی از خصوصیاتش خندان بودن خاطره خوبمون از جمال اینه که همیشه سعی میکرد با لبخند از کنار مسایل رد بشه و وقتی قرار شد، ما از سوریه با پرواز اول برگردیم وسایلمون رو بار کامیون کردو راه افتاد سمت فرودگاه وقتی گفتم تو هم میای؟؟؟
با خنده گفت نه ما قرار نیست برگردیم
بروی شهادت خندیدند و رفتند
#نقل_از_همرزم_شهید
#شهادت۱۳فروردین
@Shohadaye_Modafe_Haram 🕊🌺🌿