شهیدمدافع حرم علی عابدینی

#روایت
Channel
Logo of the Telegram channel شهیدمدافع حرم علی عابدینی
@Shahid_aliabediniPromote
95
subscribers
1.68K
photos
255
videos
256
links
🌹کانال مدافع حرم #شهید_علی_عابدینی🌹 شهادت۹۵/۰۲/۱۷ سوریه _خان طومان مازندران_فریدونکنار 🌷ارتباط با ما : @Zainb6419 کانال سروش:http://sapp.ir/shahid_aliabedini کانال ایتا : https://eitaa.com/shahid_aliabedi
#روایت
#شهید_علی_عابدینی

هر روز که از وجود ما در جبهه می گذشت حال و هوای بچه ها معنوی تری میشد... تازه داشتیم آن معنویت های جنگ را که میگفتند درک میکردیم..
از اینکه خدا بهمون توفیق داد که مدافع حرم حضرت زینب (س) باشیم حس غیر قابل وصفی بود.
خیلی از بچه ها دیگه سیم هاشون وصل شده بود و گپ زدن باهاشون به آدم انرژی میداد.
در این میان #شهید_علی_عابدینی
حال و هوای دیگه ای داشت ... از قیافش داد میزد که تمام حساب و کتاب هاش رو رسیده ؛ آماده پروازه...
از اسرار هاش بعد از مجروحیت برای بازگشتش به منطقه مشخص بود...

علی آقا عارفی برای خودش شده بود
اونقدر که بچه ها پشت سرش نماز می خوندند ...
از سخت کوش بودنش حسادتمان میشد.

این اواخر تو #خان_طومان همه چیز درحال تغییر کردن بود.
بچه های مازندرانی که سری اول گل کاشته بودند. و #حاج_قاسم_سلیمانی اومده بود تو جمع بچه ها و از لشگر ویژه 25 کربلا تقدیر کرده بود، این بار اومده بودن مزدشون رو بگیرن ، مزد شهادت...
پرواز رو چشیدند،پرواز واقعی...
اقتدا کردند به مادر سادات و
افتخار آفرین شدند.

🔆راوی:#همرزم_شهید

🌷کانال مدافع حرم #شهید_علی_عابدینی 👇

@SHAHID_ALIABEDINI
بسم الله
#روایت_شالی_ها

(به مناسبت چهلمین روز شهادت 13شهید مدافع حرم مازندرانی در خانطومان)


وقتی باد "شالی ها" را نوازش میدهد مانند دستان پدری است که بر سر دخترکش کشیده میشود و انگشتانش لابه لای موهایش میچرخد...
@SHAHID_ALIABEDINI
نسیم در صحرا بوی برنج را به مشام میرساند و نسیم دستان بابا بوی محبت را به فرزندش هدیه میدهد...
قصه های" شالی ها" بسیار شنیدنی است... قصه بازوان مادری که آنها را " نشا" میکند و یا دستان خسته پدری که آنرا "درو" میکند.
بِرِنج یا بِرَنج ، از اسمش پیداست سختی و مکافات دارد..
"شالی ها" طول میکشد تا برنج شوند...
و همه آنها فدا میشود برای فرزندی که باید بزرگ شود و برای خود "آقا " شود ...
و "شالی ها" شاهدی بر این مدعا هستند...
این "شالی ها " هستند که لمس میشوند به دستان پر محبتی ، به دستان سخت و چروکیده که بر سر شاخه های نرم و شکننده اش کشیده میشود ..
اما کوله باری از عشق را به با خود میکشد ....
"شالی ها " طراوت خود را مدیون آبی که در دشت روان است نیستند ، بلکه مدیون "پدر" هستند... اوست که با توکل بر خالق زیبایی ها به آنان رسیدگی میکند... لنگه های شلوار پارچه ای اش را بالا میزند و پا میگذارد در دشتی که بادها دست نوازششان را روی "شالی ها " کشیده اند..
همان پدرانی که بوی محبت را برای فرزندانشان به ارمغان می آورند...و این زیبایی ها برای پسری است که قرار است "آقا"
شود..
@SHAHID_ALIABEDINI
پسرک هم گاهی شاهد این زیبایی ها می شود...وقتی کمی بزرگ تر می شود او هم با "شالی ها " اُخت میگیرد و گوش می سپارد به نجوای آنان ...
کم کم صدایی به گوش میرسد، آفتاب به اوج خود رسیده است ... پدر نگاهی به سقف آسمان می اندازد! و این پسر است که نگاهش به حرکات باباست...
از سکنات بابا میفهمد که وقت صلاه است..
پدر کنار برکه ی آب ، وضو میسازد ... و باز این پسر است که پشت سر باباست ... او هم انگار قصد عبادت دارد... در کنار بابا مینشیند و دستانش را غوطه ور در آب میکند و وضو میگیرد...
الله اکبر ، الله اکبر
این صدای اذان پسر است که در دشت "شالی ها" میپیچد و همگان را دعوت به نماز میکند... و "شالی ها" هم باز شاهد این ماجرا هستند
روحیات پدر خوب به فرزند انتقال داده شده است... روزی " باران گلوله" شاهد نماز پدر بود و روزی هم دشت "شالی ها"
روایت "باران گلوله " ها همجا گفته شده؛ روایت قهرمانیِ مردانی که همچون "پدر" پرچمی را بر فراز قله اسلام به نام خود بر افراشتند.. روایت 8 سال عاشقی ، 8 سال زیبایی ... 8سال دفاعی مقدس..
@SHAHID_ALIABEDINI
حال نسلی دیگر روی کار آمده که به نسل 3 معروف است...
"باران گلوله" را ندیده ، لمس نکرده و دمخورش نیست.. اما نمیدانم ،انگار در وجودش هست.. انگار ندیده لمسش کرده..
بووووووم
این صدای غرش موشکی است که نقطه ای از این کره خاکی را تهدید میکند... جایی که بوی اسارت میدهد، بوی تاول، و موهایی که دست نوازش پدر را روی سرش حس نکرده.. شام
حرمی در خطر است .. پسر که دیگر دارد "آقا " می شود، نوبت اوست...
از کنار "شالی ها" میرود ... حرمی در خطر است... گروهی گرگ صفت میخواهند آنرا محاصره کنند... آن هم حرم آل الله ...
جایی که اهل بیت (علیهم السلام) به آن نظر دارند... شام
کوله بارش را محکم می بندد و سفرش را از کنار "شالی ها" به سمت "باران گلوله" آغاز میکند.. و این قصه نیمه کاره می ماند...
گاهی اوقات اعداد خوب روایت میکنند: هشت، سیزده، چهل و...
امروز هشتم رمضان المبارک است، و سیزده آلاله در خطه ای به نام "خان طومان" چهل روز است که "آقا" شدند...
مردانیکه از کنار "شالی ها " گذتند..
و هشت روز است که خانواده ای بدون حضور "آقا"یی سحر را به افطار می رسانند...
و چهل روز است که حضور گرم "آقا " در خانه حس نمی شود...
"علی آقا عابدینی" او شهیدی از خطه مبارک فریدونکنار است...
او هم پسر "شالی ها " است... اما حالا به محصول نشسته... دیگر برنجی قد کشیده از خوشه ای سیزده تایی است...
و چهل روز است که به بار نشسته...
و چهل روز است که پسری ،پدری ندارد که نگاهش کند و دستان پرمحبتش را بر سر خود حس نماید...
اورا کنار" شالی ها" ببرد... همبازی کودکی هایش شود و تکیه گاهش باشد...
امیر محمد (فرزند شهید) چگونه به "شالی ها" بنگرد...
همسری 40 روز است که سایبانش را ازدست داده است... شوهری که کربلایی شده ، و پیکرش برنگشته است تا مرحمی بر زخم هایش باشد و کنار قبرش بنشیند و با او درد و دل کند...
و 40 روز نه ! به ازای هر روزش یک عمر بر ای مادری چشم انتظار گذشته است... مادری که فرزندش خانطومانی گشته ... مادری که "شالی"اش را به شام فرستاده ؛ اما خبری از او ندارد... او درد انتظار را تا به کی باید تحمل نماید؟
@SHAHID_ALIABEDINI
پسری در غربت و مادری که همه چیزش را فدای حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) کرده است...
علی آقا عابدینی!
روی صحبتم با توست... تو که آقا
#روایت_شالی_ها

به مناسبت چهلمین روز شهادت 13شهید مدافع حرم مازندرانی در خانطومان

در کانال #شهید_علی_عابدینی
👇👇👇
@shahid_aliabedini
📖 #روایت
#ناراحتی !!


#شهید_علی_عابدینی

بعد از شهادت دومین شهید مدافع حرم شهرستان فریدونکنار
#شهید_علی_عابدینی مردم همانند گذشته وظیفه خود می دانستند که برای عرض تبریک و تسلیت خدمت خانواده برسند.
روز های اول شهادت علی آقا بسیار خانه ی شان شلوغ بود و هر قشر و گروهی می آمدند.
حال پدر خانواده مسئولیتی سنگین را به عهده دارد ... او هم باید به مهمانان برسد و هم باید اهل خانه را آرام نگه دارد...
روحیه اش بسیار باورنکردنی است ...
او واقعا یک شهید زنده است...
در همان روز های اول اینچنین به خانواده میگفت:
بچه ها حواستون باشه ... همه اونهایی که وارد خونه ما میشن غمگینند .. اما وقتی میخوان برن باید شاد از در این خونه برن بیرون.. مبادا با ناراحتیتون اونها رو هم ناراحت کنید... دشمن ناراحتی مارو میخواد...

و چه جهادی کردند خانواده شهدای مدافع حرم ....

"مارایت الا جمیلا" را چه خوب برای خود تفسیر کردند..

🌷سلامتی خانواده های شهدای مدافع حرم صلوات🌷

#شهید_علی_عابدینی
#پدر_شهید
#شهید_زنده

@SHAHID_ALIABEDINI

👆👆👆
🌷به کانال #شهید_علی_عابدینی
بپیوندید...
#روایت
#شهید_علی_عابدینی

هر روز که از وجود ما در جبهه می گذشت حال و هوای بچه ها معنوی تری میشد... تازه داشتیم آن معنویت های جنگ را که میگفتند درک میکردیم..
از اینکه خدا بهمون توفیق داد که مدافع حرم حضرت زینب (س) باشیم حس غیر قابل وصفی بود.
خیلی از بچه ها دیگه سیم هاشون وصل شده بود و گپ زدن باهاشون به آدم انرژی میداد.
در این میان #شهید_علی_عابدینی
حال و هوای دیگه ای داشت ... از قیافش داد میزد که تمام حساب و کتاب هاش رو رسیده ؛ آماده پروازه...
از اسرار هاش بعد از مجروحیت برای بازگشتش به منطقه مشخص بود...

علی آقا عارفی برای خودش شده بود
اونقدر که بچه ها پشت سرش نماز می خوندند ...
از سخت کوش بودنش حسادتمان میشد.

این اواخر تو #خان_طومان همه چیز درحال تغیر کردن بود.
بچه های مازندرانی که سری اول گل کاشته بودند. و #حاج_قاسم_سلیمانی اومده بود تو جمع بچه ها و از لشگر ویژه 25 کربلا تقدیر کرده بود، این بار اومده بودن مزدشون رو بگیرن ، مزد شهادت...
پرواز رو چشیدند،پرواز واقعی...
اقتدا کردند به مادر سادات و
افتخار آفرین شدند.

🔆راوی:#همرزم_شهید

🌷کانال مدافع حرم #شهید_علی_عابدینی 👇

@shahid_aliabedini