یاداشتی از
#محمد_مهدی_خانمحمدی بر کتاب «مرز ما عشق است» سروده ی
#سید_محمد_مهدی_شفیعی ، نشر
#شهرستان_ادب «ﻋﺼﺮ ﻣﺪﺭﻥ ﺑﺎ ﺑﯿﮕﺎﻧﮕﯽ ﻓﺰﺍﯾﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻭﺿﻌﯽ ﺍﻧﺠﺎﻣﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺮﺟﺎ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻭﺩ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺍست»
میشل فوکو
«مرز ما عشق است» آمیزه ای از سلوک فردی و اجتماعی است. این ارتباط در اکثر غزل ها از احوال شخصیه شروع می شود و به دردی اجتماعی می انجامد:
در گوشه ای از خلوتم سجاده پهن است
در گوشه ی دیگر بساط باده پهن است
تا...
از مسند اشراف بالاتر حصیری است
که زیر پای مردم آزاده پهن است
یا
گریبان گیرمان شد بغض جانکاهی که میگفتند
شکست آیینه ها را سردی آهی که میگفتند
تا...
اگر چه حجله ها از خون به پا کردند و رقصیدند
می آید رقص آن شمشیر خونخواهی که میگویند
و حتی در شعر هایی که بنای عاشقانه دارد نمی تواند از حرف های اجتماعی خود دست بردارد و از طعنه های متحجرانه گلایه می کند:
مرا اهل تحجر عیب کردند و نفهمیدند
گلی دارد کنار خود اگر پروانه می رقصد
نقطه ی اوج این جریان را در اشعار آئینی این مجموعه می بینیم که صریح تر و بی پرده تر سخن می گوید مخصوصا شعر امام علی علیه السلام که شاعر امام را از سویی در اوج سلوک فردی معرفی می کند و از سوی دیگر عرفان های فردی را می کوبد:
گفتی که تن به سجده نمی دادم معبود را اگر که نمی دیدم
گفتی و قرن هاست که حرفت را عرفان بو سعید نمی فهمد
و در ابتدا و انتهای این غزل می گوید تنها شهید است که عرفان امام را میفهمد.
جدای از ضعف ها و قوت های ادبی این که شعری، آبی صفتی و سرد مزاجی عصر حاضر را توبیخ کند، شعر خوبی است؛ علی الخصوص زمانی که این فردگرایی در جوامع نیمه سنتی با قبای دینی پوشیده و با استدلال ها چوبی توجیه شود.
از مرز ظریف کفر و ایمان می گفت
از آدم و دام های شیطان می گفت
در کرب و بلا حسین را می کشتند
در گوشه ی حجره خواجه عرفان می گفت.
کانال تخصصی کتب
#شعر و
#داستان:
https://telegram.me/joinchat/EdcRYkFeXyEXM8LbUypQ-A