♦️ #تازه_های_نشر#بریده_کتابدلم برای مامان، آقا جون و خانهمان تنگ شده بود. برای حیاط نقلیمان، برای تکتک درختها، برای حوض ذوزنقهای آبی وسط. ولی مامان حتی نگذاشت درستوحسابی خوشوبش کنم. انگار قبل از من کسی عصبانیش کرده بود. بغلش کردم و بوسیدمش؛ ولی خلقش باز نشد. اخم پیشانیاش را بوسیدم. التماسش کردم: دست کشیدم روی پیشانیاش و گفتم: «مامان خوشگلم، باز کن این اخمها رو.» مامان گفت: «زبون نریز، زبون نریز. سر ازدواجت کوتاه اومدم. اشتباه کردم. دیگه خام نمیشم. دختر بزرگ نکردم بفرستمش دم توپ.»
📗 رمان «آن زن مرا صدا کرد»
🖋معصومه انصاریان
📚انتشارات: شهرستان ادب
لینک وبسایت فروشگاه اینترنتی ادببوک جهت سفارش
کتاب:
https://adabbook.com/☘️ @ShahrestanAdabPub