@Selseleyeابراهیم چه اندوه مزمنی از آسمان ها و زمین میبارد.
کاش بودی ، کاش برمیگشتی !
دوباره همان حکایت تکراری ، دوباره به تنگ آمدن خلق از جور یک حاکم جاهل دیگر ، دوباره دل بستن در یک قهرمان ملی دیگر ، دوباره مقاتلهُ خون و شهیدانِ وطن دیگر و بعدش بازگشتن ما و همه به محاق !
نمیدانم یک ماه پیش بود یا ده سال پیش بود ؛ در تهران راهپیمایی میلیونی شد با بیرق های سبزُ ما همه امیدوار که اینبار روزگاری دیگر میکنیم .
یک بار که تیراندازی شد در خانه غریبه ای پناه بردم ، منتظر بودم به محض اینکه صاحبخانه پیدایش شد برایش توضیح بدهم آنجا به چه کار آمده ام . پیدایش نشد که نشد !
صدای گلوله از پایین امیر آباد تا فاطمی میرسید.
فریاد یا حسین میرحسین را میشنیدم و فکر کردم باز ببین پی بیرق اسلام راه افتاده ایم تا رستگاریمان را در هروله میان این شاه و آن امام بجوییم !
یادم به تمام آن گذشته افتاد و از این تکرار بیهوده و وحشت زا گریستم !
درِ خانهی غریبه را گشودم بی باک پا به خیابان گذاشتم به خانه رفتم و دیگر به خیابان بازنگشتم !
ابراهيم اعترافش سخت است اما راست میگفتی ؛ چارهی درد بی درمان ما برافکندن این و آن حاکم جاهل نیست !
اين خود منم كه به نابودی خود برخواسته ام
هر بار که آزادیخواهان را به نام بابی و بهایی کشتم ! هر بار که باختر امروز را آتش زدم و بیضهی دین را نجات دادم ! هر بار که مبارزان جان میانِ لب و دندان را تروریست خواندم و طناب پیچ تحویل دادم ! هر بار که لچک به سرم کردم و کنار آمدم ! هر روز که به زیر رانده شدم و کنار آمدم ! هر بار که خلاف عقیده ام رای دادم ! این ها همه خود منم و هر روز شرمسار ترم !
زی تیر نگه میکنم و پر خویش بر او میبینم !
میترسم کشورم که سرودِ آبادی و آزادی میخواند به ویرانه ای بدل شده ؛ جولانگاه اوباش و فواحش و اجانب و پلنگان و شیران !
همه امیدهامان مبدل به یائس شده
آنچه یائس را مضاعف میکند دیدن خودم است که خودم را دشمن میدانم و به نیستی میرانم !
ایام سردیست ابراهیم !
کاش بودی و از سردی ایام کم میکردی !
که دوستمان چه خوش گفت با صدای ناتوان تر از آن که بیرون آید از سینه :
راویان قصه های رفته از یادیم !
#امیر_حسین_مرادی#سعید_تمجیدی #محمد_رجبی#اعدام_نکنید⭕️⭕️