@Selseleyeامروز با گیتا رفتیم دانشگاه، برای شرکت
در تظاهرات مخالفان حجاب. اینها که ما دیدیم بیشترشان دختران دبیرستانی بودند. خیلی زود با نگرانی های زن بودن آشنا شدند. تنها بودند. حتی دانش آموزان پسر پیداشان نبود . اطراف دانشگاه پر از گروه های ده دوازده نفری و بیشتر یا کمتر بود که با قیافه های دژم بحث می کردند.
در خیلی از گفتوگو ها شرکت کردیم. خیلی از مذهبی ها حالت تدافعی داشتند و تقریبا هم دلشان برای این وضع می سوخت. بعضی ها می گفتند که قبول، وقتش نبود. اما به عکس العمل زنان اعتراض داشتند. مخصوصا یک پاسدار شب، جوان بیست و چهار ساله. .. احساساتی با چشم های سرخ شده و لب های کبود داغمه بسته نزدیک بود بزند زیر گریه. می گفت حالا آقا یک اشتباهی کرده، حقش نیست اینطور بزنند توی دهنش و آبرویش را
در دنیا ببرند. فیلم بردارها پشت سر تظاهرکنندگان داشتند رد می شدند، به آنها اشاره کرد و گفت: همین امشب فیلمش را
در همه دنیا نشان می دهند و آبروی ما را می برند...
در دادگستری جمعیت داشتند پراکنده می شدند، شلوغی بود و بی ترتیبی خستگی، خستگی بیشتر زنها – مثل مال گیتا- عصبی بود، از متلک ها، از نگاه های هیز، لبخندهای تمسخر و یا بی تفاوتی مردها عصبی بودند و البته بیشترشان فحش هم خورده بودند. از جمله یکی از توی ماشین به گیتا گفت: خانم بده بهتون می گن سر و کون لخت بیرون نرین!
اساسا امروز زنها خیلی تنها مانده بودند و همین مظلومی آنها را بیشتر می کرد.
#روزها_در_راهشاهرخ مسکوب
عکس: هنگامه گلستان
روایت شاهرخ مسکوب
از تظاهرات زنان علیه حجاب اجباری
⭕️⭕️