@Selseleye#مدرسه_حافظفصل ۲۹ ؛ عبوس زهد
🍂هنر، به ویژه هنر رقص و موسیقی که از اصیلترین و پرشورترین غرایز بَدَوی آدمی مایه و توش و توان میگیرد، شورشی است علیه تمدن؛ تمدنی که در نقابِ فرهنگ و فرزانگی میکوشد تا شور و شهوت زندگی را که بنیانهای تمدن و سازمانها و نهادهای جمعی را به مخاطره میاندازد لگام بزند.
حال آنکه این شور و شهوت، پارهای جدانشدنی از زندگی هستند و بدون آن زندگی از وجد و سرخوشی تهی گشته و به چیز عبوس و خشک و تحملناپذیری بدل میشود.
زاهدِ دیوان حافظ که این همه محل نقد و نکوهش و انکار حافظ است نمونه تیپیکال چنین انسانهایی است؛ انسانی تحملناپذیر و خشک و عبوس!
برخلاف پندار رایج، انتقاد و انکار حافظ تنها متوجه زهد ریایی و زاهد ریاکار نیست. حافظ اساسا با اصل زهد مشکل دارد. چرا که در نگاه او خشکاندن شوق گناه که تمام سعی و همت زاهد را متوجه خود کرده، در اغلب موارد به خشکاندن شوق زندگی و در نتیجه به خشکاندن سرچشمههای خلقِ هنر یعنی تخیّل منجر میشود. و این در چشم شاعری که از ستایشگرانِ پرشورِ عشق و زندگی و هنر است، سخت صعب و گران و نابخشودنی مینماید.
سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم
که من نسیم حیات از پیاله میجویم
عبوس زهد به وجه خمار ننشیند
مرید خرقه دردی کشان خوش خویم
شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست
کشید در خم چوگان خویش چون گویم
گرم نه پیر مغان در به روی بگشاید
کدام در بزنم چاره از کجا جویم
مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی
چنان که پرورشم میدهند میرویم
تو خانقاه و خرابات در میانه مبین
خدا گواه که هر جا که هست با اویم
غبار راه طلب کیمیای بهروزیست
غلام دولت آن خاک عنبرین بویم
ز شوق نرگس مست بلندبالایی
چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم
بیار می که به فتوی حافظ از دل پاک
غبار زرق به فیض قدح فروشویم
#ایرج_رضایی⭕️⭕️