#غزل_جدید
صبرها کردم که شاید کار آسان میشود
گاه انسان از صبوریها پریشان میشود
لب به بدنامی رسید از بس که مضمونساز شد
بوسه در اوج تمنا سهم دستان میشود
نونهالی تا جوانی در بلوغ دیدن است
باد میافتد به دامان تو طوفان مىشود
شادمانم بین خوب و بد نشد عمرم تلف
هر کسی که عمر بفروشد پشیمان می شود
لحظهاى يادت نبودم چهرهات از ياد رفت
جهل از دروازهى غفلت نمايان مىشود
#سید_تقیسیدی
#شعروغزل_ناب🦋